تا چشمم را بازکردم درون زندانی بودم که تمام بخش های زندگی مرا فرا گرفته بود. به گونه ای زندانی بودم که گاه به زندانی بودن خود افتخار می کردم. این زندان نوجوانی و جوانی مرا بر من حرام کرد. سپس دیوار این زندان را شکستم و از آن خارج شدم. حال می خواهم بر آجرهای دیوار این زندان ادرار کنم. این دیوار زندان من بوده و من از آن متنفرم. به من هم هیچ ارتباطی ندارد که زندان سابق من دین و مذهب و دکان دیگران است یا خیر.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر