۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

حافظ بزرگ




حافظ بزرگ
محمد حسن خواجه عبداللهی
سايت نويسنده وبلاگ

پيشگفتار: سرزمين باستاني در راه سازندگي و پيشرفت گام برمي دارد. نيروي انساني يكي از مهم ترين عوامل سازندگي هر سرزمين است. جوانان اين مرز و بوم براي رسيدن به قله هاي علم و تلاش در جهت سازندگي به اعتماد به نفس نيازمندند. آگاهي از افتخارات ملي آفريننده اعتماد به نفسي است بي پايان براي جوانان دانش پژوه در راه سازندگی اين كشور پر افتخار. ايرانیان در زمينه هاي علمي، ادبي، هنري و علوم انساني یادگارهای جاویدانی را به بشریت عرضه کرده و سهم بالایی در پیشرفت علم داشته اند. که نمونه هایی از آن به شرح زیر است: مجسمه برنزي ناپيراسو كه به وزن 1800 كيلو گرم و در حدود 3200 سال پيش در شوش ساخته شده و اكنون در موزه لوور نگهداري مي گردد، سندي است مستحكم از پيشرفته بودن صنعت فلز كاري و هنر مجسمه سازي در آن دوران (شکل 1).






يكي از مهم ترين وقايع زندگي بشر ابداع خط بود. ايرانيان در اين عرصه نيز پيشتاز بودند و يكي از اولين مللي بودند كه خط ميخي را كه الفباي آن شيبه ميخ است ابداع نمودند. نمونه اين خطوط ميخي آجر نبشه هاي كشف شده در زيگورات شهر باستاني دوراونتاش يا كعبه ايلاميان است كه به نام چغازنبيل معروف شده و در ليست آثار جهاني يونسكو نيز ثبت شده(شکل 2).





اين آجرنبشته ها (شکل 3) سندي است حاكي از باسواد بودن ايرانيان باستان. صفتي كه در نزد همه اقوام يك امتياز ارجمند به حساب مي آيد

.
نخستين فرمان جهاني حقوق بشر توسط ايرانيان نگاشته شد. كورش بزرگ ابن فرمان را پس از فتح بابل صادر كرد. فرمان آزادي كورش كه بر استوانه اي از گل پخته نوشته شده هم اكنون در موزه برتيانيا نگهداري مي شود (شکل 4).
سنگ نبشه هاي تخت جمشيد كه با نام اهورا مزدا، هستي بخش دانا يا به تعبير فردوسي بزرگ خداوند جان و خرد آغاز مي گردد سندي است به استحكام سنگ بر پيشتازي ايرانيان در كنار گذاشتن خدايان پنداري و روي آوردن به يكتا پرستي.
بناي تخت جمشيد كه 2500 سال پيش ساخته شد و بخشي از سقف هاي آن به بلندي يك ساختمان شش طبقه بوده، پيشرفته بودن دانش مهندسي در ايران باستان را به اثبات مي رساند (شکل 5).
در حدود هفده قرن پيش دانشگاه جندي شاپور در نزديكي شهر دزفول كنوني در جنوب ايران توسط ساسانيان برپا گرديد. در اين دانشگاه طب، ستاره شناسي، رياضي، فلسفه و علوم ديني تدريس مي گرديد. اين دانشگاه مكاني بود براي جذب مغزها از سراسر كره زمين و دانشمنداني كه در سرزمين هاي خود تحت فشار بودند به ايران آمده و در اين دانشگاه مشغول به تدريس مي شدند. اين دانشگاه پس از اسلام به بغداد منتقل گرديده و به نام مدرسه نظاميه كار خود را ادامه داد.
كتابهاي پزشكي بوعلي سينا، سالها در دانشگاههاي اروپا تدريس مي گرديد.
در عرصه ادبيات نيز ايران ستاره هايي در آسمان ادب دارد.
يكي از اين بزرگان حافظ بزرگ است. درحدود ششصد سال پيش شاعری بزرگ در شیراز می زیست به نام محمد که امروزه به نام حافظ ازاو ياد می شود.
درطول تاريخ افراد بسياری شعر سروده اند ولی تعداد انگشت شماری به معروفيت جهانی دست یافته و گفتار و نوشتارآنان مورد قبول انديشمندان وادب دوستان سراسرجهان قرارگرفته و بر فرهنگ بشريت اثر گذاشته اند.

اين افراد علاوه بر شاعر بودن، دانا و آگاه به امورزمانه خود بوده اند، جنگجويان دليری که بر روی بزرگترین دشمن بشر که همانا جهل است شمشير جاودانه دانش کشيده و بافساد زمان خود از راه مبارزه فرهنگی و آگاه نمودن مردم به مبارزه برخاسته اند.
اين افراد حرفهای خود را با زبان بسيارساده، قابل فهم برای همه و چنان زيبا نوشته اند که بخش هايی ازاشعارآنان به صورت ضرب المثل درآمده و به بخش های جدايی ناپذير فرهنگ مردم تبديل شده اند.
بدين ترتيب تاثير خود را برفرهنگ بشريت گذاشته و نام خود را جاودان كرده اند.
حافظ فردي متفکر و تفکرانگيزاست، فرزانه ای است دارای انديشه های عميق واحساسها وعواطف ژرف انسانی.

خواجه شمس الدین محمدحافظ شيرازی:
خواجه: از زمان ساسانيان یکی ازلقبهایی که به وزرا و اعیان می داده اند کلمه خواجه بوده است. بعدها علاوه بروزراء وامراء به افراددیگری مانند شاعران، فاضلان وعارفان هم این لقب داده می شد.
بطورخلاصه می توان گفت بزرگان جامعه را از نظر ادبی و قدرت اجتماعی خواجه می خوانده اند. درآن زمان اکثر بزرگان شیراز خواجه نامیده می شدند.
لقب حافظ شمس الدین بوده.
این لقب را از بیت زیر که قطعه ای درتاریخ وفات اوست می توان دریافت.
به سوی جنت اعلی روان شد فرید عهدشمس الدین محمد
محمد: نام این شاعربزرگ محمد بوده است.
تخلص: نام ادبی است که غزلسرایان برای خودانتخاب می کنند، ودرپایان غزلهای خودآن نام را دربیتی جای می دهند. این شاعر بزرگ تخلص حافظ را برای خود انتخاب نمود.
حافظ: به کسانی که قرآن راازبرداشته اند حافظ می گفته اند همچنین این لقب به کسانی که از موسیقی آگاهی داشته اند نیزاطلاق می شده. این شاعر بزرگ نیز چنانکه از اشعار او بر می آید با سازها و دستگاههای موسیقی آشنایی داشته است.
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
گفته می شود وی چهارده روایت مختلف از قرآن رااز حفظ داشته است.
عشقت رسدبه فریاد و ار خود بسان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چهارده روایت

در زمان حافظ فردی در شیراز زندگی می کرده که قرآن را با ده روایت از حفظ بوده.

به غیراز خواجه شمس الدین محمدحافظ شیرازی گروهی دیگرازشاعران نیزبه حافظ خوانده می شدند.حافظ هرانی ، حافظ میروزی، حافظ حلوایی، حافظ اوبهی.
کودکی حافظ:
تاریخ تولدحافظ را بین 695 تا 710 هجری خورشیدی یا715 تا 730 هجری قمری ذکرکرده اندوطول عمر وی را 46 تا 65 سال ذکر کرده اند.
پدر حافظ درسن کودکی فوت نمود. گفته مي شود او براي امرار معاش در دردوران نوجوانی مشغول به كار شد. درنزدیکی محل كارش مکتبی بود که وی بخشی ازاوقات فراغت خودرا به تحصیل درآنجا می پرداخت آنگونه که در مقدمه محمد گل اندام دوست و جمع کننده دیوان حافظ برآمده وی به دانش اندوزی در زمینه های علوم ادبی و دینی از قبیل کلام تفسیر و خواندن دیوانهای شاعران ایرانی و عرب مشغول بود.
او بارها از علم آموختن خود سخن گفته و به خواب ديدن علي (ع) و شاعر شدن او بيشتر به افسانه مي ماند.

عشق و ازدواج حافظ:
در باره عشق خواجه شيراز به دختري به نام شاخ نبات و ازدواج او مطالبي گفته شده كه حافظ شناسان اين مطالب را جزو افسانه های عامیانه مي دانند.

فال حافظ:
برخي حافظ را لسان غيب مي گويند يعني كسي كه از غيب سخن مي گويد و بر اساس بيتي از شعر حافظ او معتقد است كه كسي زبان غيب نيست:
زسرغیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره دراین حرم دارد
یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت می شود. ایهام در اشعار حافظ بصورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته. همچنین از مهمترين خصوصيات شعر حافظ اين است كه غزليات او گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل می باشد بگونه ای که در يك غزل از موضوعهای فراوانی حرف می زند. هر بیت شعر حافظ نیز بطور مستقل قابل تفسیر است. اين خصوصيات شعر حافظ باعث شده كه هر كس با هر نيتي ديوان حافظ را بگشايد و غزلي از آن بخواند در مورد نيت خود كلمه يا جمله اي در آن غزل می یابد و فرد فكر مي كند كه حافظ نيت او را خوانده و به وي جواب داده است. غافل از اينكه اين خاصيت شعر حافظ است و در بقيه غزليات او نيز كلمات يا جملاتي همخوان با نيت صاحب فال وجود دارد.
حافظ زمانی که درمانده می شود به فال روی می آورد:
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریاد رسی می آید

شناخت حافظ:
برترین سند ومدرک برای شناختن حافظ اشعاراوست. دیوان حافظ سالها پس ازمرگ او جمع آوری گردید. قدیمی ترین نسخه ها تقریباً 20 سال پس از زمان مرگ وی نوشته نگاشته شد. شناختن وي از روی اشارش بسیار دشواراست. شعر حافظ مانند آيينه اي است كه هر كس در آن نگاه كند تصوير تفكرات و ايده هاي خود را در آن مي بيند و ازدیدگاه خود با حافظ همراه می شود.
به عنوان مثال:
عشقت رسدبه فریاد وار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت
درموردمعنی این بیت تفسیرهای مختلفی وجود دارد.
1- اگر قرآن رامانند حافظ با چهارده روایت ازبربخوانی عشق به فریاد توخواهد رسید.
2- حتی اگر مانند حافظ قرآن رابا چهارده روایت از حفظ بخوانی آنچه که به داد تو خواهد رسید عشق است. به نظر شما منظور حافظ کدام یک ازتفسیرهای بالا بوده است؟
مثالي ديگر:
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه باک
دیو بگریزد ازآن قوم که قرآن خوانند

دررابطه با این شعر نیز دو تفسیر وجود دارد
تفسير اول اينكه دیوها، پلیدی ها و ناپاکی هااز قومی که قرآن می خوانند بدورهستند.
مفسرين ديگري مي گويند برخی قرآن خوانان چنان وحشتناک وخطرناک هستند که حتی دیو هم ازآنها می گریزد. نمونه این افراد معاویه، یزید، تیمورلنگ، مبارزالدین محمد و سایر افراد دین ابزاری که قرآن را سپر جنایات خود می کنند.

درباره حافظ نظرات فراوانی داده شده. برخی اورا انسانی کامل، خداپرست وبدور از گناه می دانند و برخی او را رند یک لاقبای کفرگوی بی اعتقاد به رستاخیز می دانند.آنکس که مسئول این همه تفسیر است خود حافظ است زیرا مدام بین مسجد و میخانه در حال حرکت است و می گوید:
حافظم درمجلسی، دردی کشم درمحفلی
بنگراین شوخی که چون با خلق صنعت می کنم
می گوید درمجلس خواندن قرآن حافظ قرآن هستم و در محفل عیش و نوش و خوشگذرانی سر و كارم با درد شراب است و درد شراب را می نوشم.

درس آموختن از حافظ:
به هراندازه که شناختن حافظ مشکل است به همان اندازه درس آموختن ازاوآسان است. حافظ در بیشتر غزلیات خود زیباترین و کاربردی ترین درسهای زندگی را با زیباترین و قابل فهم ترین زبان به ما می آموزد. آنچه مسلم است حافظ معلم بسیار پرسودتر و قابل لمس تر از حافظ فال گیر است.

اعتماد به نفس:
اولين قدم موفقيت و پيشرفت اعتماد به نفس و خودباوري است. يكي از خصوصيات اصلي افراد موفق اين است كه به تواناييهاي خود ايمان داشته و از اعتماد به نفس بالايي برخوردارند و حافظ نیز نمونه کاملی از یک انسان موفق است که می تواند الگوی ما باشد:

كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب
تا سر زلف قلم را به سخن شانه زدند.

دوش از عرش مي آمد خروشي عقل گفت
قدسيان گويي كه شعر حافظ از بر مي كنند

آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه كار به نام من ديوانه زدند

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم

زندگی در زمان کنونی و شادی:
یکی دیگر از درسهایی که حافظ به ما می دهد این است که قدر لحظات کنونی زندگی را بدانیم، غصه بیهوده نخورده و شادباشیم حتی اگر خونین دلیم:

چو غنچه گر چه فروبستگست کار جهان
تو همچو باد بهاری گره گشا می باش

بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل كوزه گران خواهي شد
حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني

سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان می گفت نوش
با دل خونین لبی خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اند خروش

می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

حافظ به ما یاد می دهد که برای رفتن به بهشت نیازی نیست چشم برروی همه نعمتهای کردگار ببندیم و خودرادرریاضت قرار دهیم. خداوند مادیات و لذتهای دنیا را برای انسان آفریده و اگر انسان ازاین نعمتها استفاده نکند کفران نعمت است.
فردا شراب و کوثرحورازبرای ماست
امروزنیزساقی مه رو و جام می
او راهبری است که به ما آموزش می دهد که چگونه به آرامش برسیم:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا

خدا همه جا هست:
حافظ تاکید می کند که همه در همه جا به دنبال خدایند و معرفت کردگار مانند نوری است که به همه جا رسوخ می کند در مسجد و صومعه و میخانه خدا را می توان دید:

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

توبه و رحمت حق:
حافظ آفریدگار را بخشاینده و مهربان و توبه پذیر می داند. او یک انسان است مانند سایرانسانها، فرزند آدم، فردي كه بهشت را به دو دانه گندم فروخت:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگرمن به جوی نفروشم

اگرگناه نکند فرزند حضرت آدم نیست، تنها گناهی که حافظ می شناسد آزردن دیگران است:
مباش درپی آزاروهرچه خواهی کن
که درشریعت ماغیرازاین گناهی نیست

دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کم آزاری است

می بخور منبر بسوزان آتش اندرخرقه زن
خادم میخانه باش و مردم آزاری مکن

او بدون اینکه مردم آزار داده باشد گناه می کند و سپس منتظر رحمت خداوند می ماند:

چوپیرسالک عشقت به می حواله کند
بنوش و منتظر رحمت خدا می باش

سهو و خطای بنده گرش هست اعتبار
معنی عفو و رحمت پروردگار چیست؟

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه دانی خموش

خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

بهشت اگرچه نه جای گناهکاران است
بیارباده که مستظهرم به همت او

مبارزه حافظ:
روزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی است و حافظ سرسخت و بی باک به مبارزه با این مرض پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام که کتاب اصلی آن (قرآن) به زبان عربی است افزود و او را تبدیل به یک رند آزاد اندیش کرد به گونه ای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با رياكاران اختصاص دادهشده است:
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزارجامه تقواوخرقه پرهیز

به کوی می فروشانش ز جامی بر نمی گیرند
زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی ارزد

او تعصبات را کنار کذاشته و فارغ ازهرقید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خودرا به عنوان سنگر و سلاحی برای تجاوز به حقوق دیگران مورد استفاده قرار می دادند. حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمی کند شیخ، مفتی، قاضی و محتسب همه ازکنایات واشعار اوآسیب می بینند.

مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيك بنگري همه تزوير مي كنند

حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

او باده نوشی را برتر از زهدفروشی رياکاران می داند:

باده نوشی که دراوروی و ریایی نبود
بهتراز زهد فروشی که در او روی و ریاست

می خورکه صد گناه زاغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که ز روی ریا کنند

برخی حافظ رامانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان می دانند که آزاداندیش است و دروغ ستیز و خرافات ستیز.

رند کیست:
حافظ يك رند است. رندکسی است که از روی زیرکی برخي از امور شرعی را انکار می کند، افسار اعتقاداتش به دست فکر و اندیشه و تجربه خود اوست نه به دست اعتقاد سازان. كسي به راحتی نمی توانند برایش اعتقاد بسازد. رنداهل عشق است، هم عشق آسمانی و عرفانی و هم زمینی وانسانی. اهل دروغ نیست، اهل فضل است ولی فضل فروش نیست. حافظ خود را رند و بي نياز از زهد و ريا خوانده است.
حافظ مكن ملامت رندان كه در ازل
ما را خدا ز زهد و ريا بي نياز كرد

گونه گونی سروده های حافظ:
حافظ نیز مانند هر انسان دیگری دارای حالاتی گوناگون بوده و در حالات مختلف سخنان او دارای جلوه های مختلفی است:
بیا تاگل برافشانیم ومی درساغراندازیم
فلک راسقف بشکافیم و طرحی نودراندازیم

چرخ برهم زنم ارغیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم ازدست فلک

و حالتی دیگر:

کوکب بخت مراهیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

در كار گلاب و گل حكم ازلي اين بود
كان شاهد بازاري و اين پرده نشين باشد

مذهب حافظ:
براساس سکه هایی که در زمان حافظ در شیراز ضرب شده و نام خلفا یعنی ابوبکر، علی (ع)، عمر و عثمان برآن حک شده می توان دریافت که مذهب آنان درآن زمان سنی شافعی بوده. حنفی ها و شیعیان هم درشهر زندگی می کرده اند. درمورد حافظ برخی معتقدند که سنی و برخی دیگر معتقدند که شیعه بوده و هردو از غزلیات او مستنداتی دارند.

می ومعشوق در شعر حافظ:
حافظ با می ومعشوق بسیارهمدم است و در این راه ازهیچ کس پروایی ندارد:
سخن غیر مگو با من معشوقه پرست
کز وی و جام می ام نیست به کس پروایی
برخي معتقدند هر جا حافظ از مي و معشوق سخن مي گويد منظور او مي و معشوق مجازي يا عرفاني است. برخی دیگر معتقدند که دراشعارحافظ سه نوع می و معشوق دیده می شود: می و معشوق زمینی، می و معشوق ادبی و می و معشوق عرفانی یا آسمانی.
به همین دلیل است که رندان شرابخوار مست، ادیبان، عارفان و عاشقان همه نوع عشقی، سخن دل خود را به زیبایی هر چه تمامتر از زبان حافظ می شنوند و دوباره با تمام وجود تکرار می کنند.

نكته اي بسيار مهم اینکه در مرزبندی اشعار نیز اختلاف نظرهایی وجود دارد.
به عنوان مثال در دو بیت زیر:
المنت و لله که در میکده باز است
زانرو كه مرا بر در او روي نياز است
خمها همه در جوش و خروشند زمستی
آن می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است
برخی می نام برده شده در این دو بیت را زمینی و برخی دیگر آنرا عرفانی می بینند.
نمونه هایی ازمی و معشوق انسانی، جهانی و زمینی:
دردیرمغان آمد یارم قدحی دردست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

مثال برای باده انگوری(زمینی):
شرابی تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش
که تایکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
بودآی اکه درمیکده ها بگشایند
گره ازکار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبين بستند
دل قوي دار كه از بهر خدا بگشايند

مثال برای باده عرفاني:
دوش دیدم که ملائک درمیخانه زدند
گل آدم بسرشستندوبه پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر وعفاف ملکوت
بامن راه نشین باده مستانه زدند

مثال برای می ادبی:
بربرگ گل به خون شقایق نوشته اند
هرکس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
حاصل کارگه کون ومکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست

اهمیت عاشقی از دیدگاه حافظ:
حافظ معتقد است که آنکس که درزندگی عاشق نیست مرده است:
هرآنکسی که دراین حلقه نیست زنده به عشق
براونمرده به فتوای من نمازکنید

نمونه ای ازعشق ومعشوق عرفانی:
درازل پرتوحسنت زتجلی دم زد
عشق پیداشدوآتش به همه عالم زد
طفیل هستی وعشقندآدمی وپری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

در عشق ادبي معشوقه نه معشوقه جنسی است نه عرفانی بلکه کسی است که مورد مدح قرار می گیرد.
به فرض درمدح شاه شجاع:
رواق منتظر چشم من آستانه توست
کرم نماوفرودآکه خانه خانه توست

می نوشی حافظ:
عده ای حافظ را فردی می دانند که می می نوشیده و به خوبرویان عشق می ورزیده. عده ای دیگر با توجه به مسلمان بودن حافظ براین عقیده اند که حافظ با می نوشیدن کاری نداشته وهدف او ازنام بردن ازمی کنایاتی متفاوت ازعالم مادی است.
خود حافظ میگوید:
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

زندگی در زمان كنوني:
حافظ در بسیاری از اشعار خود به ما درس می دهد که قدر لحظات کنونی زندگی را بدانیم و غصه بیهوده نخوریم:
بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گل كوزه گران خواهي شد
حاليا فكر سبو كن كه پر از باده كني


حافظ و معاد:
درباره اعتقاد حافظ به معاددو نظریه کاملاً متفاوت وجود دارد. برخی مانند احمد شاملو معتقدند که حافظ به معاد اعتقاد ندارد ولی برخی دیگر وی را معتقد به معاد می دانند و او رندانه دریک غزل هر دو اعتقاد را آورده است:
کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش ویارحورسرشت
چمن حکایت اردی بهشت می گوید
نه عاقل است که نسیه خریدونقد بهشت (بهشت به زبان محلی یعنی رها کرد)
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
برآن سراست که ازخاک ما بسازد خشت
برخی حافظ شناسان می گویند که براساس این ابیات حافظ به معاد اعتقاد نداشته ولی حافظ در پایان غزل می گوید:
قدم دریغ مدارازجنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است می رودبه بهشت
حافظ معتقداست چون آزارش به کسی نرسیده پس گناهی مرتکب نشده وبه قول اهل دین حق الناس نکرده و حق الله نیزازطرف کردگار بخشیده می شود، بنابراین حافظ درهردو جهان زندگی خوبی خواهد داشت.
فردا شراب و کوثرحورازبرای ماست
امروزنیزساقی مه رو و جام می

خرمشاهی معتقد است که اشعار حافظ نسبت به سایر شعرا دارای 12 امتیاز است:
1- اسطوره سازي
حافظ از افراد و اشياء اطراف خود اسطوره هايي ساخته كه قبلاً وجود خارجي نداشته اند مانند پير مغان كه تركيبي است ازپير طريقت و پير مي فروش. دير مغان تركيبي از خانقاه و خرابات مي باشد چهره در هم تنيده انگوري، ادبي و عرفاني.مغبچه، شاهد، ساقي، صومعه، خانقاه، خرابات و حتي جام وساغر كه حافظ در شعر خود از آنها نام مي برد بعد اساطيري دارد.
2- رند و رندي حافظ :
يكي از اسطوره هايي كه حافظ ساخته رند است. درصوفيه و عرفان الگويي به نام انسان كامل وجود دارد. در جامعه نيز اشخاص لاابالي يك لاقباي آسمان جل و در عين حال آزاده و سركش كه در برابر تحميل ارزشهاي دروغين طغيان مي كنند به نام رند معروفند. حافظ از تركيب اين دو شخصيت رند را مي سازد. رند شخصيتي است كه علاوه بر آنكه بدنبال شناخت خداست در برابر تحمیل ارزشهای ساختگی و دروغین نیز مقاوم است.
زاهد ار راه به رندي نبرد معذورست
عشق كاريست كه موقوف هدايت باشد.
زاهد ار رندي حافظ نكند فهم چه باك
ديو بگريزد از آن قوم كه قران خوانند.
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نياز به دار السلام رفت

3- فضل و فرهنگ و مقام علمي حافظ
معتبرترين سند براي شناخت حافظ ديوان اوست. آنگونه كه از ديوان او بر مي آيد در دانشهاي گوناگون زمان خود كه در دارالعلم شيراز رايج بوده دست داشته است.

4- عرفان و اخلاق حافظ
كلمه عرفان به معني شناخت است و عارف كسي است كه بدنبال شناخت خدا وند است. حافظ چه در عرفان عملي و چه در عرفان كلامي از جايگاه بالايي برخوردار است ولي نگرش و روش عرفاني او منحصر به فرد است. خرقه و خانقاه و دير و پيروي و سلوك كه از نهادهاي رسمي صوفيانه است نه تنها قبول ندارد كه به بازي مي گيرد و با روش خود به عرفان مي پردازد اخلاقي كه او آموزش مي دهد زهد و ترس نيست بلكه اخلاق آزاد منشانه و رندانه است.

5- حافظ انديشمند است و در شعرش فلسفه مي دوزد :
حافظ فقط مضمون پرداز نيست بلكه معنا انديش و معنا آفرين هم هست. او ژرف انديش و راز بين است.باريك انديش، اصالت راي و امانت فكر او از بسياري از فيلسوفان حرفه اي فراتر است. فلسفه حافظ فلسفه حيات است. نسب فلسفي حافظ به انديشه و رزان فكر و صبوري صبور انديش مانند خيام، حلاج و با يزيد بسطامي مي رسد. درسهاي فلسفي قابل كاربردي را مي توانيم ازاشعار حافظ بياموزيم

6- حافظ مصلح اجتماعي است
حافظ با فساد اجتماعي دوران خود با زبان شعر به مبارزه برخاست. صومعه و صومعه نشينان، خانقاه و خانقاه نشينان، خرقه و خرقه پوشان اعم از صوفي و زاهد و شيخ و محتسب حتي اگر محتسب شاه مقتدري چون امير مبارز ادين محمد باشد، مورد حمله حافظ قرار گرفتند. مجلس و عظ هم آماج انتقادهاي طنز آميز حافظ است. اگر آنها ريا كاري نمي كردند حافظ با آنها سر جنگ نداشت.
حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي
دام تزوير مكن چون دگران قرآن را
به كوي مي فروشانش به جامي بر نمي گيرند
زهي بيچاره تقوي كه يك ساغر نمي ارزد

7- سخنوري و صنعتگري حافظ
يكي از خصوصيات بسيار مهم شعر حافظ زيبايي سخن اوست. برخي معتقدند كه حافظ چندان سخن جديدي ازخود نگفته ولي سخنان ديگران را به قلمي شيواتر و بسيار زيباتر بيان كرده است. ظريفترين شگرد در ميان همه شگردهاي ادبي صنعت ايهام است و شعر حافظ مالامال از اين صنعت ظريف است.

8- انقلاب حافظ در غزل :
عزل عارفانه در شعر مولوي و غزل عاشقانه درشعر سعدي به اوج ظرافت و زيبايي خود رسيده بودند و در اين دو نوع غزل زيباتر از آنها نمي توانست شعري بسرايد. انقلابي كه حافظ در غزل پديد آورد اين بود كه به تك تك ابيات معني مستقلي داد. به گونه اي كه هر بيت بتواند جدا از ساير ابيات تفسير شود.
شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش
حافظ آن ساعت كه اين نظم پريشان مي نوشت
طاير فكرش به دام اشتياق افتاده بود.

9- حافظ و موسيقي :
خوش خواني و خوش لهجگي و موزوبنت مضاعف اشعارش حديث مشهوري است. او حساسيت موسيقايي پيشرفته اي داشته که نشان مي دهد كه او با موسيقي آشنا بوده.
رسم عاشق كشی و شيوه شهر آشوبي
جامعه اي بود كه بر قامت او دوخته بود.
(دقت کنید به تکرار حرف ش در مصرع اول)

10- تاويل پذيري شعر حافظ :
هرهنر را ستيني عميق است و پذيراي تعبيرها و تفسيرهاي چند گانه و چند گونه مانند مجسمه مشهور بودا و لبخند ژوكوند
شعر حافظ بسيار تفسير پذير است و تفسيرهاي گوناگوني ازهر بيت شعر او مي بينيم.
یکی از دلایلی که با دیوان حافظ فال می گیرند نیز همین است. باده هاي او هم به عرفان قابل تعبيرات هم به باده انگوري از اين جهت است كه مورد استقبال يا تعامل همگان قرار گرفته.

11- اميدواري، طنر و طربناكي درشعر حافظ
يكي ديگر از وجوه امتياز شعر حافظ اميدواري است كه درشعر او موج مي زند:
مژده اي دل كه مسيحا نفسي مي آيد.
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
طنز نيز درديوان حافظ از جايگاه و يژه اي برخوردار است.طنز او هيچگاه به هزل نمي رسد كمتر شاعري با اينهمه طمانينه، طنز، اعتماد به نفس و نكته گويي با معشوق روبرو شده است.
يكي از كارهاي شگفت انگيز او باسخن طنز به سراغ مقدساتي چون دلق و سجاده و سجاده و معاد و محراب و بهشت رفته است.
12 – حافظ هم مضمون گرا ست هم معنا گرا :
مضمون يعني معني جزيي متكي به مناسبات لفظي و رايج درست شعر و با موجودات و روابط شعري سرو كار دارد. معني عبارتست ازفكر و فرهنگي كه لزوماً شاعرانه نيست ولي در شعر سرو كار دارد و از شعر فراتر رفته و ره به زندگي مي گيرد.
حافظ به معني بيشتر ازمضنون بها مي دهد به همين دليل افراد درس زندگي خود را در ديوان او مي يابند و اشعارش را گرامي مي دارند.
بنور نقش دو عالم رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
من از ورعمي و مطرب نديه مش زبن شعر هواي؟ دراين وآن انداخت
كنون به آب مي لعل خرقه مي شويم نصيب ازل از خود نمي توان انداخت
گر مريد راه عشقي فكر بدنامي مكن شيخ صفان خرقه رهن خانه خمار داشت.
حافظ درساختن رند انگيزه هاي و الگوهاي متعددي داشته است. از يك سر انسان كامل را از عرفان مي گيرد و از سوي ديگر رند را به معناي قديمي است كه شخص لاابالي يك لاقباي آسمان جل و در عين حال آزاده و گردنكش است و در برابر ارزش هاي تحميلي و دروغين طغياني مي كند. انگيزه ديگرش ميل به آفريدن شخصيتي است دربرابر زاهد كه نقطه مقابل زاهد باشد. در تحليل آخر رند را بصورت خويش (= حافظ ) مي پردازد. او همه آرزوها ي خود را كه مي خواهد آزاده، بي قيد و وارسته و ملامتي باشد درشخصيت قلندر وار او باز مي آفريند.
حافظ از آنجا كه مي خواهد اهل متاهل و توكل، اهل ظرافت و زيبايهاي زندگي، اهل نيز شكسته دلي در برابر خداوند و ازهمه مهمتر عاشق باشد رند را نيز با همين صفات مي سازند. رند او همچون خود او نظر باز و نكته گو و بي زار از زهد و ريا و منكر طمطراق دروغين و ننگ و صلاح تقواي مصلحتي و جاه ومام بي اعتبار دنيوي است.

امیران هم عصرحافظ
درآن روزگار شیراز بهشت شاعران خوانده می شد. شهر 17 محله و 9 دروازه داشت، بسیار زیبا بود، هوایی خوش داشت و نهرها از میان آن می گذشت.
اینجو که عنوان این خاندان شدیک لفظ مغولی بودبه معنی خالصه. خاندان اینجو که از حدود قزوین برخاسته بود، نسب به خواجه عبدالله انصاری می رسانید. شاه ابواسحق که از این خاندان بود،ازمدتها پیش درفارس و حوالی آن قدرت یافته بود. درزمان ابواسحق رندان و آزاداندیشان از آزادی بهره مند بودند. محمود، پدرشاه شیخ همزمان با ایلخان ابوسعیدبود.

بنیانگذارسلسله آل مظفرامیرمبارزالدین است. مبارزالدین محمد که فردی جلاد و خونریز بود برشاه اسحق غلبه کرد و نظم وسختگیری بر شهر شیراز حاکم شد.
حافظ از این تغییر ناخرسند شده و سرود:
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که بر هر سر بازار بماند
امیر مبارزالدین تمام تلاش خود رابکار برد تا حکومتی مذهبی برپاکند.او حاکمی بسیار تندخو و درشتگوبود و در نهی از منکر بی نهایت سختگیری می کرد. گفته می شود پسرش شاه شجاع ازاوسئوال کرد که تاکنون چندنفر را بدست خودکشته ای؟ محمد کمی فکرکرد و سپس پاسخ داد، هشتصد تن. درتاریخ آمده است که گاه هنگام قرآن خواندن وی چند مخالف او را می آوردند، اوآنها را بدست خود می کشت و سپس دوباره به قرآن خواندن مشغول می شد.
حافظ دراین زمان ازدربار روی برگرداند وبه انتقاد پرداخت:
دانی که چنگ وعودچه تقریرمی کنند
پنهان خوریدباده که تعزیرمی کنند
ناموس عشق ورونق عشاق می برند
منع جوان وسرزنش پیرمی کنند
ازنظرمبارزالدین محمدآد مکشی ثواب داشت و باده نوشی گناهی نابخشودنی بود. خودحافظ نیز می گوید:
به یکی جرعه که آزار کسش درپی نیست
زحمتی می کشم ازمردم نادان که مپرس
مبارزالدین محمد پسرانش را تهدید به کور کردن نمود ولی آنها پیش دستی کرده واو را کور کرده و ازحکومت بر کنارکردند و شاه شجاع به جای او بر تخت نشست. شاه شجاع فردی شاعر، شعر دوست و ادب پروربود.
حافظ ازاین تغییرشادشده که با کناررفتن امیرمبارزالدین بساط زهدفروشی و ریا جمع شده حتی آنان که دم ازدین می زدند باطن خودراآشکارکردند.
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش
شد آنکه اهل نظر بر کناره می رفتند
هزارگونه سخن دردهان ولب خاموش
به صوت چنگ بگوییم آن حکایتها
که از نهفتن آن دیگ سینه میزد جوش
شراب خانگی ترس محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگ نوشا نوش

و تغییر در رفتار با تغییر در حاکمیت:
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند
امام شهر که سجاده می کشید به دوش
و د رنهایت درسی برای تمام اعصار:
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات وزهدهم مفروش
یعنی اگرباده می نوشی، می خوارگی خودرافریاد مزن واگر هم زاهدی زهدفروشی مکن.
شاه شجاع دربرگشت ازسفری درراه شیراز در نوشیدن شراب زیاده روی کرد. بدلیل همین زیاده روی مریض شد. باتوجه به اینکه مرگ خود را نزدیک دید ولی عهدی رابه سلطان زین العابدین داد و درنامه ای به تیمورلنگ ازوی خواست که از پسرانش مراقبت کند.
حدود دوسال از به قدرت رسیدن زین العابدین گذشته بود که تیمورلنگ برتمام ماوراءالنهرو ترکستان و قسمتی ازایران مسلط شده بود و گماشته ای نزد زین العابدین فرستاد و ازاو خواست که مانند پدرش با وی بیعت کند ولی زین العابدین نپذیرفت. پس ازاینکه تیمور اصفهان را با قصاوت هرچه تمامتر تسخیر کرد زین العابدین ازترس به بغداد گریخت. سلطان احمد برادر زین العابدین که ازطرف پدر والی کرمان بود با تیمورلنگ بیعت کرد و بدین گونه قلمرو حکومتی آل مظفربدست تیمورلنگ افتاد. تیموراین قلمرو را بین شاه یحیی و سلطان ابواسحق تقسیم نموده و به ماوراءالنهربرگشت. تیمورحکومت شیرازرا به شاه یحیی بخشید. یکی ازپسران امیرمبارزالدین شاه مظفر بود که درزمان حیات پدر فوت کرد. بزرگترین پسر او شاه یحیی بود که درخدمت مبارز محبوب بود و او در زمان شاه شجاع از طرف عموی خود حاکم یزد شد ولی سپس نقض عهدکرده و سر ازخدمت برتاباند.
واگذارنمود.
حافظ غزلیاتی درمدح این شاه دارد:
دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفرملک عالم وعادل
ای درگه اسلام پناه تو گشاده
برروی جهان روزنه جان ودردل
آخرین شاهی که حافظ شدشاه منصوربرادرکوچک شاه یحیی بود. او که در شوشتر بود درسال 790 هجری قمری با شنیدن خبر رفتن تیمور از شیراز با لشکری به طرف شیراز حرکت کرد. شاه یحیی که توان مقابله با برادر کوچکتر خود را نداشت به یزد گریخت وشهر براحتی بدست منصور افتاد.
حافظ دو سال آخرعمرخودرا دردوران سلطنت منصور گذراند. منصور شاهی صبور، رشید و بی باک بود.
حافظ در مدح او گفته:
بیا که رایت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت کنون به مهر وماه رسید.
محمد حسن خواجه عبدالهي


هیچ نظری موجود نیست: