۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

تخت جمشید سرود جاودانه سنگها


تخت جمشید سرود جاودانه سنگها
اينك دارم گفتاري
اينك بشنويد
اينك گوش فراسپاريد
و به ياد بسپاريد همه گفتار آشكار مرا
اي گرد آمدگان از دور و نزديك
اي خواستاران شنيدن
بشود تا در پرتو انيشه نيك
راستي و دانش نيك
براي پيشرفت همه مردمان جهان بكوشيم.
(سخنان زرتشت)
راستي بهترين خوشبختي است, خوشبخت كسي است كه خواهان خوشبختي ديگران باشد.                                  (دعاي ايرانيان باستان)
گذشته چندين هزار ساله اين مرز و بوم كهن حكايتي است ماندگار از تاريخ پرفراز و نشيب ملتي با روحي جاودانه.
اجداد ما ايرانيان همواره در عرصه تمدن بشري يادگارهاي شگفت انگيزي از فرهنگ مادي و معنوي آفريده و سهم بالايي در تمدن جهاني داشته اند.
در اين ميان تمدن هخامنشيان كه تجلي بي بدليل آن در بناي جاودانه تخت جمشيد رخ مي نمايد منبعي الهام بخش و سرچشمه اي ماندگار در نشان دادن باورهاي ايرانيان در وسعتي به اندازه تاريخ حيات ايران قلمداد مي گردد.
اين بنا را تخت جمشيد يا قصر شاهي جمشيد پادشاه اسطوره اي ايران مي نامند كه در شاهنامه فردوسي بزرگ ساختن كاخهاي باشكوه به او كه ديو و جنها تختش را حمل مي كردند نسبت داده شده.
بر اساس سنگ نبشته هاي كشف شده نام اصلي تخت جمشيد پارسه بوده است. اروپاييان آنجا را پرسپوليس ناميده اند مركز تمدن پارس  شهر پارسيان. صدف كهنسالي كه جاي جاي آن در نهايت صلابت, استواري و سكوت فرياد فرياد انساندوستي, صلح, دانش, هنر و زيبايي را به گوش جهانيان مي رساند.
عقايد مختلفي در باره تخت جمشيد وجود دارد: پايتخت, خزانه, مكاني مقدس, محل برگزاري جشنها, نوعي سازمان ملل يا مجلس بزرگان و دانشمندان.
آنگونه كه در منابع گوناگون تاريخي آمده است ساخت تخت جمشيد كه يكي از گرانبها ترين آثار تاريخي جهان است در حدود 25 قرن پيش در دامنه غربي كوه رحمت, به عبارتي ميترا يا مهر و در زمان داريوش اول هخامنشي آغاز گرديد و سپس توسط جانشينان وي با تغييراتي در بناي اوليه آن ادامه يافت.

باستان شناسان بر اساس شواهد موجود به اين نتيجه رسيده اند كه تخت جمشيد در زمان آباداني اينگونه بوده

 بر اساس خشت نبشته هاي كشف شده در تخت جمشيد در ساخت اين بناي باشكوه معماران, هنرمندان, استادكاران, كارگران, زنان و مردان بيشماري شركت داشته اند كه علاوه بر دريافت حقوق از مزاياي بيمه كاري خويش نيز استفاده مي كرده اند.
قرآن كريم در سوره كهف از پادشاهي عادل به نام ذوالقرنين ياد مي كند, او همان كورش بزرگ است كه سلسله هخامنشيان را بنياد نهاد. افلاطون فيلسوف بزرگ يونان باستان صلح دوستي, عدالت و مديريت برجسته او را به نيكي مي ستايد و از او به عنوان فرمانروايي كه تمام مردمان تحت امر خويش را حقوق مردم آزاد بخشيد ياد مي كند.

تصوير كورش بزرگ در پاسارگاد

 كورش پس از فتح بابل نخستين فرمان جهاني حقوق بشر را كه از آموخته هايش از فرهنگ غني و پربار ايران باستان نشات گرفته بود به تمام جهانيان اعلام نمود. اين فرمان كه هم اكنون در موزه بريتانيا نگهداري مي شود, بر استوانه اي از گل پخته نوشته شده و همچون نگيني بر تارك فرهنگ بشري مي درخشد.
بخشي از متن منشور:
من با صلح و دوستي به بابل وارد شدم. در عين شعف و شادي مردم كاخ پادشاهان و جايگاه سلطنت را تصرف نمودم. سپاهيان بي شمار من با آرامش وارد بابل شدند. من برده داري را برانداختم, من از خرابي خانه هاي آنان مانع شدم. من نگذاشتم اهالي از هستي ساقط شوند. همه مردم را گرد آوردم و در خانه هايشان از نو مستقر نمودم. من براي همه جهانيان جامعه اي آرام مهيا نمودم.
منم كورش, شاه شاهان, شاه سومر و آكد, شاه بابل, شاه دادگر, پسر كمبوجيه.
                     فرمان آزادي كورش بزرگ ( نخستين فرمان جهاني حقوق بشر)
 پلكان ورودي1:
در شمال غربي تخت جمشيد پلكان ورودي همچون دستاني كه آرنج خويش را خم كرده و بر آن است تا مشتاقان خود را از زمين بلند كرده و در سينه گرم خود جاي دهد, قرار گرفته است. اين پلكان دوطرفه به طول هفت متر و به ارتفاع 111 پله است كه هركدام به ارتفاع 10 سانتي متر مي باشد. پله ها را كوتاه تر از معمول ساخته اند تا راحتي حضور و ابهت مهمانان گرانقدر و پيران فرزانه اي كه تصاويرشان با لباسهاي فاخر و بلند بر ديوارهاي تخت جمشيد نقش بسته هنگام بالا رفتن حفظ شود.
نماي بازسازي شده پلكان ورودي تخت جمشيد در كنار تصوير كنوني آن

كاخ يا دروازه ملل2:
پس از بالا رفتن از پلكان ورودي تخت جمشيد به ورودي باشكوهي برمي خوريم كه دو گاو نر بزرگ همچون نگهباناني بر جرزهاي آن جا گرفته اند. بر اساس يكي از عقايد ايرانيان باستان, گاو اولين حيوان آفريده شده توسط اهورامزدا (خداوند جان و خرد) و همچنين سمبل بركت بوده است.
نماي ورودي دروازه ملل
 بالاي جرزها سنگ نبشته اي به سه زبان عيلامي, پارسي باستاني و بابلي حك شده:
من خشايارشاه اين بارگاه همه ملل را به توفيق اهورا مزدا ساختم.
از همن روي آنرا كاخ يا دروازه همه ملل ناميده اند.
پس از عبور از ورودي دروازه ملل به سالن انتظار مي رسيم. سقف اين سالن با ارتفاعي حدود 5/16 متر بر روي ديواري خشتي و چهار ستون استوار بوده. كاملترين ستون تخت جمشيد نيز يكي از همين سه ستون است كه بازسازي شده است.
ميهمانان بر روي كرسي هاي سنگي اطراف مي نشسته اند تا اجازه ورود به بارگاه شاهي بيابند.
كرسي سنگي كاخ ملل
  دو جرز درگاه شرقي كاخ ملل با دو موجود خيالي تزيين گرديده است. بال عقاب بلندپرواز كه نشان پرچم ايران باستان بوده, بدن گاو قوي هيكل كه سمبل بركت بوده و سر شاهان هخامنشي هم شاه را همچون موجودي قدرتمند كه در حال نگهباني از كشور است نشان مي دهد.
خروجي دروازه ملل
حوض سنگي3:
بزرگترين قطعه سنگ تخت جمشيد كه درون آن مانند يك حوض خالي شده 150 تن وزن دارد و در جنوب شرقي كاخ ملل قرار گرفته است. به نظر مي رسد اين حوض سنگي نوعي آب نما نيز بوده است.
حوض سنگي تخت جمشيد
روش اتصال سنگها:
در انتهاي خيابان سپاهيان كه كاخ ملل را به كاخ ناتمام وصل مي نموده بخشي از يك ستون روي زمين افتاده است. روي اين ستون حفره هايي است كه در آن سرب مذاب مي ريختند. سرب مذاب پس از سرد شدن سخت مي شده و دو قطعه سنگ را به هم متصل مي نموده.
 
     حفره هايي كه براي اتصال سنگها بكار مي رفته
 از حفره هاي مكعبي شكل پيشاني قطعه ستونها با استفاده از مكعب هاي سربي براي هم مركز نمودن آنها استفاده مي شده.

كارگاه تخت جمشيد4:
در شمال خيابان سپاهيان دو سرستون با سر عقاب,گوش گاو و پنجه هاي شير قرار دارد. اين سرستونها در همين مكان كشف شده و بر روي پايه هايي نصب گرديده. گفته مي شود كه اين مكان كارگاه تخت جمشيد بوده.

يكي از سر ستونهاي پيدا شده در كارگاه تخت جمشيد, اين سرستون

 قرار بوده بالاي يكي از ستونهاي تخت جمشيد قرار گيرد
 ديوارهاي كوتاه كاهگلي:
ديوارهاي كوتاه كاهگلي در تخت جمشيد بازسازي شده اند تا بازديد كنندگان بتوانند ديوراهاي بلندي را كه روزي به جاي آنان قرار داشته به تصور درآورند.
 سخنان كورش: بترسيد از خدايي كه جاودان است, كه همه چيز را مي بيند و بر همه چيز قادر است و اين نظم فساد ناپذير, از بين نرفتني و خطا ناپذير را كه يبايي و عظمت آن وصف ناپذير است را در جهان برقرار كرده است.
موزه5:
باستان شناسان يكي از كاخهاي تخت جمشيد را بر اساس نماي بيروني آرامگاه هاي تخت جمشيد و نقش رستم بازسازي كرده اند. اين كاخ اكنون موزه تخت جمشيد است. كليه ستونهايي كه در تخت جمشيد وجود دارند روزگاري مانند ستونهاي موزه سقفي را بالاي خود داشته اند. كساني كه مي خواهند بدانند كاخهاي تخت جمشيد قبل از تخريب چگونه بوده مي توانند از اين موزه بازديد كنند.
 كاخ آپادانا6:
آپادانا در لغت به معناي بار عام يا ملاقات شاه با عموم مردم است. سالن اين كاخ توسط داريوش بزرگ و پلكان آن توسط خشايار شاه ساخته شد.

تصوير امروزي كاخ آپادانا در زير تصويري كه باستانشناسان از زمان آباداني آن حدس زده اند

 زيباترين نقشهاي تخت جمشيد بر ديوارهاي پلكان شرقي اين كاخ سنگ تراشي شده است كه نشان مي دهد ايرانيان يكي از نخستين ملتهاي آشنا به علم و هنر گرافيك بوده اند.
نقش شير بالدار انسان سر كه بيانگر موجودي افسانه اي است كه كه نگهبان گنج خانه و معبد بود به شمار مي رفته.

شير بالدار انسان سر

 نقش حمله شير به گاو كه نشان دهنده آمدن نوروز به همراه طلوع خورشيد در صبح نوروز بوده است.

حمله شير به گاو

نقش افسران نيزه دار افسران را بترتيب يك در ميان در لباسهاي معروف به پارسي و مادي نشان مي دهد. افسراني كه كلاه استوانه اي بر سر دارند معروف به پارسي هستند و آنان كه كلاه نيم كره اي بر سر دارند معروف به مادي هستند.
افسران نيزه دار
 نقش گل نيلوفر كه زينت بخش اكثر نقشهاي تخت جمشيد است, نماد تمدن هخامنشيان و سمبل صلح و دوستي بوده. گفته مي شود 12 گلبرگ اين گل 12 ماه سال را نشان مي دهد.
دو نما از نقش گلهاي نيلوفر تخت جمشيد
 
 

نقش هديه آورندگان  كه در سمت چپ پلكان شرقي كاخ آپادانا سنگ تراشي شده نمايندگان 23 استان تابع پادشاهي ايران را نشان مي دهد كه در حال حمل هداياي خود مي باشند. در اين نقش بزرگان مملكتي بطور يك درميان در لباسهاي معروف به پارسي و مادي دست نماينده اول هديه آورندگان را گرفته و به سوي پادشاه راهنمايي مي كنند. اين نقش بخشي از مراسم بار پادشاهي را نمايش مي دهد.
هر گروه از نمايندگان با يك درخت سرو كه سمبل جاودانگي بوده از يكديگر جدا شده اند.
نقش سپاه جاويدان در سمت راست پلكان شرقي كاخ آپادانابه تصوير در آمده. تعداد نفرات اين سپاه هيچ گاه كمتر از 10 هزار نبوده و هرگاه يكي از آنان كشته و يا مريض مي شده سريع يك نفر جايگزين او مي شده از همين روي آنان را سپاه جاويدان گفته اند.
سپاه جاويدان

 

نقش بزرگان ايران با گل نيلوفري در يك دست سران مملكت ايران را نشان مي دهد كه دست يكديگر را گرفته و گفتگو كنان به سمت كاخ آپادانا در حال حركتند.  
نقش افرادي كه در حال آوردن فرش, صندلي و درشكه شاهي هستند كه در سمت راست پلكان شرقي كاخ آپادانا نشان داده شده است. به نظر مي رسد نقش تنها زن تخت جمشيد را بر محور مركزي چرخ اين درشكه ها مي توان ديد.
 
كاخ آپادانا با سقفي به بلندي حدود 20 متر بلند ترين و باشكوه ترين ساختمان تخت جمشيد است. اين كاخ داراي سه ايوان و يك سالن مركزي با 72 ستون بوده كه نشان دهنده جايگاه اين عدد در فرهنگ ايران باستان بوده. بر روي اين ستونها سرستوني به شكل گاو يا شير با وزني حدود 14 تن قرار داشته كه سقف كاخ روي آن استوار مي شده.
در وسط ديوارهاي كوتاه كاه گلي اطراف كاخ آپادانا ناودانهاي سنگي قرار دارد كه آب پشت بام را به سيستم آب زير زميني براي خروج از تخت جمشيد انتقال مي داده.
سخنان داريوش: خداي بزرگ است اهورا مزدا كه اين زمين را آفريد كه آن آسمان را آفريد كه مردم را خلق كرد و به مردم شادي داد. ميل من آن است به آنچه كه راست است. انسان دروغگو را دوست نيستم.
 كاخ تچر يا آينه7:
كاخ تچر در جنوب غربي كاخ آپادانا قرار دارد و كف آن 5/2 متر از كف كاخ آپادانا بالاتر مي باشد. بر اساس سنگ نبشته اي كه بر ديوارهاي آن حك شده توسط داريوش بزرگ ساخته شده است. سنگهاي اين كاخ چنان صيقلي و براق بوده كه فرد مي توانسته تصوير خود را در آن ببيند از همين روي آنرا كاخ آينه نيز ناميده اند.

باستان شناسان بر اساس شواهد موجود به اين

 نتيجه رسيده اند كه كاخ تچر در زمان آباداني اينگونه بوده

تصوير شاه بر درهاي شمالي و جنوبي نقش بسته. بر درهاي شرقي و غربي نيز شاه در حال جدال با حيوانات ديده مي شود.
كاخ هديش8:
احداث كاخ هديش توسط داريوش بزرگ شروع شده و بدست خشايارشاه به اتمام رسيد. در سنگ نبشته هاي بدست آمده هر دو كاخ هديش و تچر به هر دو نام خوانده شده اند. اين كاخ داراي سالني با 36 ستون بوده است. نقش شاه را مي توان بر درهاي كاخ هديش مشاهده نمود بطوريكه دو مستخدم چيزي شبيه چتر را بالاي سر او گرفته اند.
از شمال به جنوب كاخ هديش راه آبي زير زميني در دل سنگ كنده شده كه آب كاخ را به بيرون انتقال مي داده است.
 كاخ مركزي, سه دروازه يا شورا9:
كاخ مركزي در مركز تخت جمشيد واقع شده است و داراي سه دروازه است كه توسط اردشير اول بنا گرديده است.  بر بدنه درگاه شرقي كاخ نقوش شاه و ولي عهدش نشسته بر تخت و به روي دست نمايندگان ديده ميشود. نقش شاه در حال خروج از درهاي شمالي و جنوبي كاخ ديده مي شود.
نقش گل نيلوفر رابر پاگرد درهاي كاخ مي توان ديد. سرستونهاي اين كاخ به شكل موجودي است با سر انسان و بدن حيوان. پلكان اين كاخ شبيه پلكان ورودي تخت جمشيد است كه بر بدنه آن نقش بزرگان مملكتي حك گرديده است. گفته مي شود اين كاخ محل برگزاري جلسات شاه با بزرگان بوده.
سنگ تعيين نوروز
در مركز اين كاخ سنگي بر روي زمين كار گذاشته شده كه گفته مي شود از آن براي تعيين نوروز و استخراج تقويم استفاده مي شده. در ديوار سرقي اين كاخ سوراخي بوده كه فقط در صبح نوروز و صبح روز اول مهر هنگام طلوع خورشيد نور را به مركز اين سنگ مي تابانده.
 سنگ نبشته اي از زمان هخامنشيان بدست آمده كه نشان مي دهد ستاره شناسان ايران باستان مي توانسته اند ماه گرفتگي, خورشيد گرفتگي و محل و زمان دقيق آنرا پيش بيني كنند.
 خزانه10:
در فاصله بين كوه و موزه تخت جمشيد ته ستونهايي است كه بر روي آنها ستونها و سقف بنايي قرار داشته است كه گفته مي شود خزانه تخت جمشيد بوده.
  دو تابلو سنگي كه در اين مكان كشف شده متعلق به پلكانهاي شمالي و شرقي كاخ آپادانا بوده كه يكي را همين جا سر پا كرده اند و ديگري را به موزه ايران باستان در تهران انتقال داده اند. اين نقشها بخشي از مراسم معرفي بار عام را نشان مي دهداكنون نقش افسران نيزه دار به جاي اين نقشها ديده مي شود.
 كاخ صد ستون11:
ساخت كاخ صدستون توسط خشايارشاه آغاز و بدست اردشير اول به پايان رسيد. كاخ صدستون با زيربنايي حدود 4690 متر مربع بزرگترين تالار سرپوشيده دنياي كهن بوده.
اين كاخ داراي صد ستون در ده رديف ده تايي و 8 دروازه در چهار طرف, يعني دو دروازه در هر طرف بوده.
بر دروازه هاي جنوبي اين كاخ شاه بر تخت كه روي دست نمايندگان 28 قوم تابع پادشاهي است قرار دارد. بازديد كنندگان قرون گذشته تخت جمشيد كه پيشرفت تكنولوزي مانند امروز نبوده نمي توانستند تصور كنند كه انسان توانايي ساخت چنين بناي باشكوهي داشته باشد, بنابراين احداث اين بناي باشكوه را به ديو وجنهايي نسبت مي داده اند كه بر اساس آنچه فردوسي بزرگ گفته تخت پادشاهي جمشيد را حمل مي كرده اند. لذا آنها پنداشتند شاهي كه براين تختها نشسته همان جمشيد است و اين بنا را تخت جمشيد ناميده اند.
شاه روي تخت (تخت جمشيد)

بر دروازه هاي شمالي, شاه روي صندلي آراسته اي نشسته و 100 افسر نيزه دار كه از فرماندهان لشكر ايران بوده اند در 5 رديف در زير پاي او ايستاده اند. در اصل آنها در جلو پادشاه ايستاده اند كه براي نمايش آنها بر ديوار مجبور شده اند آنها را در زير پاي او سنگ تراشي  كنند.

بر دروازه هاي شرقي و غربي نيز نقش شاه در حال جدال با حيوانات حك گرديده. در كليه نقشهايي كه جدال شاه با حيوانات را به تصوير مي كشد گاه شاه با يك حيوان مانند شير يا گاو در حال نبرد است و گاه با موجودي مي جنگد كه تركيبي از اندامهاي چند حيوان مانند مانند شير, گاو, عقاب وعقرب است. آنگونه كه در شاهنامه فردوسي بزرگ آمده شايد بتوان نبرد شاه با حيوانات را نبردي بزرگ براي اثبات تواناييش براي رسيدن به تخت شاهي قلمداد نمود.
در كنار درب غربي ايوان شمالي كاخ صدستون سنگي مكعبي شكل بر روي زمين افتاده كه نقش جهار شير و گاو به زيبايي هرچه تمامتر بر روي آن حك شده است.
 كاخ يا دروازه ناتمام 12:
در شمال شرقي تخت جمشيد روبروي كاخ صدستون كاخي ناتمام قرار دارد. قرار بوده كاخي مانند كاخ ملل در اينجا بسازند كه ناتمام مانده. اين مكان از نظر آموزشي و دانش مهندسي حائز اهميت زيادي است به گونه اي كه مي توان دريافت كه چگونه سنگها را در كنار هم يا بر روي يكديگر قرار مي داده و نقش برجسته هاي روي آنرا بوجود مي   آوردند.
 ستونهاي نيمه كاره اي در داخل كاخ ناتمام قرار دارد. بر پايه يكي از اين ستونهاي نيمه كاره, دوقطعه سنگ كه بوسيله بستهاي فلزی به هم اتصال داده شده ديده مي شود. از فولاد به عنوان بست و سرب مذاب به عنوان پرکننده فضای خالی بین سنگ و فولاد استفاده می شده
سر ستوني كه در كنار كاخ ناتمام قرار دارد روزگاري روي ستوني با ارتفاع بيش از 10 متر قرار داشته.
آرامگاه ها 13:
در تخت جمشيد دو آرامگاه وجود دارد كه نماي بيروني آن شبيه به نماي خارجي كاخها مي باشد. هر آرامگاه اتاقك كوچكي است كه در دل كوه كنده شده است. در بالاي آرامگاه شاه بر تخت روي دست نمايندگان در حال نيايش در مقابل ماه و آتش يا خورشيد ديده مي شود. آرامگاه شمالي مربوط به اردشير سوم است و آرامگاه جنوبي اردشير دوم را در خود جاي داده است.
 سيستم زهكشي يا آب زير زميني تخت جمشيد:
در زير تمام كاخهاي تخت جمشيد آبرو زير زميني سنگي ساخته شده كه آب باران و فاضلاب را بيرون مي برده. از راه پلكان سنگي كه در گوشه كاخ شرقي كاخ صد ستون قرار دارد مي توان به درون اين آبراه رفت.
 چاه سنگي:   
در دامنه كوه رحمت چاهي به حجم 574 هزار ليتر در سنگ حفر شده كه نشان از توان بالا و اراده پولادين گذشتگان ما دارد. به نظر مي رسد هدف از حفر اين چاه جلوگيري از ورود سيلاب كوهستان به درون كاخها و همچنين تامين آب آشاميدني تخت جمشيد بوده است.
 سنگ نبشته ها:
از مهمترين آثار باقي مانده در تخت جمشيد سنگ نبشته ها هستند كه سند سواد و دانش ايرانيان باستان به شمار مي روند. گفته مي شود خطوط ميخي اين سنگ نبشته ها با طلاي ناب پر شده بوده. اكثر اين سنگ نبشته ها به سه زبات هستند كه اثبات مي كند تخت جمشيد بنايي بين المللي بوده است
 آغاز اين سنگ نبشته ها با ستايش اهورامزدا خداوند جان و خرد سندي است به استحكام سنگ كه از خداپرستي ايرانيان باستان حكايت دارد. اين سنگ نبشته ها اثبات مي كنند كه ادعاي افرادي كه معتقدند اعراب خداپرستي را براي ما به ارمغان آوردند قابل قبول نيست.
 پروردگارا اين كشور را از دروغ, دشمن و قحطي محفوظ بدار. اين يكي از جملات سنگ نبشته اي است كه به دستور داريوش بزرگ بر ديوار جنوبي تخت جمشيد حك شده است. محل اين سنگ نبشته در تصوير بازسازي شده اول متن با شماره 14 نشان داده شده است.
 نقش انسان بالدار:
نقش انسان بالدار كه در دين زرتشت به آن فروهر مي گويند بخش اهورايي وجود انسان است كه پس از مرگ بسوي اهورامزدا باز مي گردد.  اين انسان بالدار دست راستش را به نشانه دعا بسمت آسمان بلند كرده و در دست چپش حلقه مهرو دوستي خداوند قرار دارد. بالهاي افراشته دو طرف نشانه اعمال نيك يا همان انديشه, گفتار و كردار نيك است كه باعث تكامل انسان و پرواز او بسوي آسمان مي شود. بالهاي پايين نشانه اعمال بداست كه انسان را به زمين زده و نابود مي كند.
 حلقه دور كمر او بيانگر دايره زندگي است كه انسان همواره بر روي آن در حال حركت است.هر كس خوبي كند خوبي مي بيند و هر كس بدي كند بدي خواهد ديد.
دنباله جلو بيانگر راستي هايي است مانند راستگويي, خلاقيت, دوستي, سازندگي و هر آنچه كه به پيشرفت انسان كمك مي نمايد و بايد آنها را دنبال نمود.
دنباله عقب بيانگر ناراستي هايي مانند دروغ, تقليد, كينه, ويرانگري و هر آنچه مانع پيشرفت انسان مي شود و بايد از آنه دوري جست.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

منشور کورش هخامنشی نخستین فرمان جهانی حقوق بشر


منشور کورش هخامنشی

برگرفته از ویــرایــش تـازه و چاپ پـنجم کـتاب «منشور کورش هخامنشی» (چاپ نخست ۱۳۷۷/ چاپ هشتم ۱۳۸۸) از همین نگارنده.

پیشگفتار

منشور کورش هخامنشی، کهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و کشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است که پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شکسته و مردم فرودست رفتار می‌کرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوکننده رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.
جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاک سرزمین‌ها، که با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر می‌پروراند. مردمانی که باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی که نیازمند دانش و فن‌آوری کشورهای دیگر باشند؛ شکست‌خوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشته‌ای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شکسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راه‌هایی اندیشیده‌ایم؟
* * *
در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کاوش‌های گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بین‌النهرین) استوانه‌ای از گل پخته بدست باستان‌شناسی کـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود.
بررسی‌های نخستین نشان می‌داد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشته‌هایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) در برگرفته است که گمان می‌رفت نبشته‌ای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسی‌های بیشتری که پس از گرته‌برداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این نبشته در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی (۵۵۰-۵۳۰ پ‌م.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (۱۳۸۴) ۲۵۴۵ سال می‌گذرد.
هرمز رسام، کاشف منشور کورش هخامنشی
هرمز رسام (۱۸۲۶- ۱۹۱۰) کاشف استوانه کورش در بابل
عکس از: Foto search

شکل ظاهری این فرمان، به مانند استوانه‌ای دیده می‌شود که میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمان‌ها و یادمان‌های رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز بر روی لوحه‌های مسطح، از سابقه‌ای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، که گونه استوانه‌ای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بی‌تردید این فرمان در نسخه‌های متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.
استوانه کورش آسیب‌هایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشته‌های بخش‌های آسیب‌دیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن می‌توان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بی‌گمان احتمال اشتباه‌هایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشته‌های بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کورش در ترجمه‌های گوناگون به تفاوت‌هایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیک از ترجمه‌‌های امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارت‌های اصلی آنرا ارائه نمی‌کنند. استناد به محتوای کتیبه و به ویژه کلید‌واژه‌ها، می‌بایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بی‌تردید استناد به کتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممکن می‌شود که واژ‌ه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهش‌ها به گونه کم‌وبیش یکسانی برگردان شده باشند.
در دانشگاه «ییل» (Yale) کتیبه کوچک و آسیب‌‌دیده‌ای نگهداری می‌شود که ریشارد بِرگِر در سال ۱۹۷۵ آنرا بخشی گمشده از استوانه کورش دانست. این بخش توسط همو به کتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشکیل می‌دهد (← سطرهای ۳۷ تا ۴۵).
فرمان کورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، جوان پر شور و کاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری کِرِسْویک راولینسون در سال ۱۸۸۰ میلادی و بعدها ف. ویسباخ ۱۸۹۰، گ. ریختر ۱۹۵۲، آ. اوپنهایم ۱۹۵۵، و. اِیلرز ۱۹۷۴، ج. هارماتا ۱۹۷۴، پ. بـرگـر ۱۹۷۵، ا. کـورت ۱۹۸۳، پ. لوکوک ۱۹۹۹ و بسیاری دیگر آنرا تکرار و کامل‌تر کردند. متن فارسی ارائه شده در این کتاب نیز با نگرش به پژوهش‌های پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَکَدی و نیز خوانش‌های تازه‌تر منشور کورش فراهم شده و در زیرنویس‌ها به یادداشت‌های اندکی پرداخته شده است.
ترجمه و انتــشار فرمــان کــورش بــزرگ (کــورش دوم) پــرده از نادانــسته‌های بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان کشورهای گوناگون جهان در سال ۱۳۴۸ خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند. حقوقی که انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهم‌سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر می‌پروراند.
(نسخه‌بدلی از منشور کورش به عنوان کهن‌ترین فرمانِ شناخته‌شده تفاهم و همزیستی ملت‌ها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).
چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود که فرمان کورش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.”
در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.”
در کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.”
و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ‌م.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد.”
این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. هنوز جنایت‌های آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفته‌اند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمب‌های شیمیایی بر سر مردم بی‌دفاع هلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت‌انگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرت‌انگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیر‌نظامی و بی‌دفاع شهرها قربانی مطامع ابر‌قدرت‌های امروز و گروهای سیاسی کشور می‌شوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماری‌های همه‌گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج می‌برند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزه‌های نژادی مردم و کودکان را بی‌دریغ و دسته‌جمعی به کام مرگ می‌فرستند. در مکه جامه سپید زائران را به سرخی می‌آلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح می‌شمرند.
کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاح‌های مرگبار کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانه مردم رها نمی‌کنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی همچون عراق می‌گذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخم‌های آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی به عنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.”
کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند. در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در کتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر کردن کورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای او در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشــلیم است، بـنا نمایند. … و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نَـبوکَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد.”
در اینجا مایلم بخصوص به این نکته تاکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.
منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد.

منشور کورش هخامنشی

گزیده

رضا مرادی غیاث آبادی
منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

منشور کورش هخامنشی

متن کامل

رضا مرادی غیاث آبادی
۱٫ «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَ‌ک- کـَ- دی- ای›، …
۲٫ … همه جهان
از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود.
۳٫ … مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
۴٫ او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.
۵٫ معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، ۱۳۸۲، ص ۵۰۷)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می‌داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار می‌آوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویش‌های محلی بکار می‌رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب می‌کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیل‌رود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن‌ترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲٫
۶٫ او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود … هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری.
۷٫ او کارهای … روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.
گمان می‌رود نام «مردوک» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بی‌مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی‌های دیگر مردوک شباهت‌هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی می‌شده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو‌» می‌شناخته‌اند؛ از او با نام آریایی و کاسی «شوگورو» نیز یاد می‌کرده‌اند که به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است.
۸٫ او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد … همه مردم را.
۹٫ از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد … دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)
۱۰٫ مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.
۱۱٫ ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
۱۲٫ مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
۱۳٫ او تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› را. کـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.
در تداول، نامِ بابلی «اومان‌منده» را با «ماد» برابر می‌دانند. اما به نظر می‌آید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت کرده‌ بوده‌اند؛ اطلاق می‌شده است.
۱۴٫ کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.
۱۵٫ او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.
ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی‌زاده، ۱۳۷۲٫ او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می‌داند.
۱۶٫ لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند.
۱۷٫ مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست کورش سپرد.
۱۸٫ مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.
۱۹٫ مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
۲۰٫ منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو می‌شود. استرابو نقل می‌کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتی‌زاده، ۱۳۸۲، ص. ۳۱۹٫
۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده می‌شده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به:
Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.
23. همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من‌کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش‌نامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار می‌دارد که مردمان همه کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم).
۲۴٫ ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
۲۵٫ وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
۲۶٫ من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
۲۷٫ او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
۲۸٫ برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛
۲۹٫ و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،
۳۰٫ مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از … تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.
۳۱٫ من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.
۳۲٫ فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
با اینکه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ کورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت‌های بی‌شمار و اعمال سلیقه‌های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند.
۳۳٫ همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
۳۴٫ به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،
گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میاندورود کشف شده، آمده است: “منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ۱۵۶ مقاله W. Eilers در کتاب‌شناسی.
۳۵٫ هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بی‌پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است.
۳۶٫ بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم). . . . .
۳۷٫ … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران…
از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافته‌ای است که در پیشگفتار به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست.
۳۸٫ … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم …
۳۹٫ … دیوار آجری خندق شهر را،
۴۰٫ … که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
۴۱٫ … به انجام رسانیدم.
۴۲٫ دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ …
۴۳٫ …کتیبه‌ای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›
۴۴٫ …
۴۵٫ … برای همیشه!
ـــــــــــــــــــــــــــ