۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی یا بسیار زیرک و باهوش و خردمند بودند یا بسیار با شرف!

مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی از چندسال قبل از به هم ریختن قانون در ایران که به دروغ نام آنرا انقلاب نهاده اند با خمینی ارتباط داشتند. اگر در این مدت خمینی را نشناخته بودند و به چهره خونخوار و پلید او پی نبرده بودند بسیار خردمند دانا و زیرک بودنده اند. اگر خمینی را شناخته بودند ولی باز هم او را به عنوان رهبری دانا و انسانی ارزشمند به عموم مردم معرفی کردند بسیار با شرف بودند. با عرض پوزش از دوستان بالاترین. اگر صفات را برعکس به ننویسم این قجری اسلامی که خود را ملی مذهبی می خوانند گزارش تخلف رد می کنند که حساب مرا ببندند و تمام تلاش خود را خواهند کرد که کسی در شناساندن آنها به نسل جوان موفق نشود.

خروش سروش - میرزا قلمدون

نشسته بودیم که خبر آمد استاد سروش دوافروش به جنب و جوش آمده و پس از سکولار شدن در خروش آمده که راه صلاح و فلاح به همگان نشان دهد تا به خود بیایند و گوش به رهنمود استاد بسپارند و دنیا و آخرت زیر بغل زده راه مهاجرت بپیمایند.



نامه اش را طلب کردیم گفتند نامه نیست تومار است و در آن از هر میوه ای بار است و محتوی سجع بسیار است، خلاصه گویی استاد این اواخر بیکار است چون پیامش را ایمیلی کافیست ولی پرگویی اش را هیچ دارویی شافی نه.







بیت



قولت ز وسع جهالت جهان گرفت



گاهی از اتفاق جهان می توان گرفت







حضرت استادی که تا دیروز علما را زائد می شمرد و شب و روز قبایحشان برمی شمرد با این طایفه از سر مهر سخن گفته و هزار عیبشان به آب اغماض شسته، به عنایت مفتخرشان ساخته و در میان فرمانبران خویش غرفه ای برایشان پرداخته.



گفته است شما که تیرک چادر دینید و میخ حبل المتینید و شاقول دیوار ولایتید و متهٌ سوراخ فقاهت باید که اختیار خویش به دست من دهید تا از همه مشکلات برهید. دیگران را موعظه کردید و عمرتان به هدر شد، از من موعظه بشنوید تا آب رفته به جوی بازآورید.



حال که پیش خلق بی آبرویید و در برابر خالق سیاه رو، از ملک ایران بیرون شوید و هر چه این مدت اندوخته اید بر دوش برید، جزم غیرت کنید و عزم هجرت. در نجف کمین گزینید و از آنجا ارادهٌ نجات قم کنید که دورخیز کردن از سنت رسولان است و تأسی بدیشان نشانهٌ ایمان.



اگر در کربلا خاک و خل بسیار است و بمب و گلوله خروار است و آدمکش بیشمار، همه را به جان بخرید که هر یک اینها فیض شهادت است و شهادت میراث سیادت. دست از جان بشویید و اگر لازم شد امان از عسکریان آمریک بجویید که از کفار هر چه به دست آید غنیمت است و توشهٌ دنیا و سربلندی آخرت.



وقتی به آنجا رسیدید خود من هم که اجل روشنفکران دینی ام و اهم نظریه پردازان مذهبی، یقه ام باز است و زبانم دراز، از همین ینگه دنیا که بدان مهاجرت کرده ام با انصارم که اسلامشان فکلی است و لپشان تپلی هوایتان را خواهیم داشت تا با هم از دو طرف حمله ببریم و فتح الفتوح کنیم، فسخ عزیمت نکنیم تا لشکر دشمن را هزیمت نکنیم.







بیت



بیا برویم از آن ولایت من و تو



تو سوی نجف برو و من به شیکاگو







نامه را که به پایان بردیم بر استادی استاد هزار آفرین گفتیم و شکر فراوان به جا آوردیم که خداوند چنین علمایی را به ما ارزانی داشته که هر قطره از حکمتشان دریای رحمت است و هر جرقهٌ سخنشان آتش غیرت.







بیت



صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را



باز اگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

آیا اجازه ندارم به آجرهای دیوار شکسته زندانم ادرار کنم؟


تا چشمم را بازکردم درون زندانی بودم که تمام بخش های زندگی مرا فرا گرفته بود. به گونه ای زندانی بودم که گاه به زندانی بودن خود افتخار می کردم. این زندان نوجوانی و جوانی مرا بر من حرام کرد. سپس دیوار این زندان را شکستم و از آن خارج شدم. حال می خواهم بر آجرهای دیوار این زندان ادرار کنم. این دیوار زندان من بوده و من از آن متنفرم. به من هم هیچ ارتباطی ندارد که زندان سابق من دین و مذهب و دکان دیگران است یا خیر.

ضرورت بزرگداشت مهندس بازرگان و دکتر ابراهیم یزدی در بالاترین!

حدود سی سال پیش این دو نفر که خود را دانا، دانشمند و روشنفکر می دانستند خمینی را بر این ملت بیچاره مسط کردند و دانسته یا نا دانسته جنایتی فجیع را در حق کشور مرتکب شدند. به هم ریختن شیرازه امور مملکت فراری دادن صدها هزار ایرانی هشت سال جنگ کثیف خانمان سوز که به نابودی درصد قابل توجهی از جوانان پاک این سرزمین منجر شد از نتایج خیانت دانسته یا ندانسته این دو نفر و همفکرانشان بود. هنوز پس از سی سال خیانت هر کس در بالاترین نامی از این دو فرد ببرد گروه قجری اسلامی که به دروغ نام خود را ملی مذهبی نامیده اند بر آشفته و خشمگین شده و گزارش تخلف رد می کنند. این گروه به جای اینکه از جنایاتشان شرمگین باشند هنوز از ملت طلبکارند. ... شما ...... (جای نقاط هم خودتان پر کنید و گزارش تخلف بدترین توهین ها را که به ذهن تان می رسد رد کنید)

۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

سيک ايسم هندوان و سکولاريسم قلنبه پردازان ما (امیر سپهر)



سيک ايسم هندوان و سکولاريسم قلنبه پردازان ما



مطرح کردن سکولاريسم بعنوان يک پديده ی نو و بديع و آويختن زنگوله و منگوله بدان، هم فهم آنرا برای مردم ما مشکل ساخته و هم اينکه به اوباش روضه خوان اين بهانه را داده است که به دستاويز همين قلنبه پردازی های بيخودی، حکومت سکولار را يک «حکومت مسلمان کش» معرفی کنند...



جامعه مثلآ روشنفکری ما عبارت شده از سيصد ـ چهارصد قلنبه پرداز که چند دهه است که در يک جزيره پرت و دورافتاده از مردم با هم مسابقه ادبيات و بويژه انشاء نويسی راه انداخته اند... روضه خوان های اوباش اما بسيار رند هم بيشتر از همين فاصله دراز و ژرف ميان اهل انديشه و مردم عادی سوده برده و سوار بر خر مراد گشتند...



اين سه دهه ی ظلمانی، ديگر حتا تمامی مالداران و گوسفند چران ها و نعلبندان و پالان دوز های بسيار اسلام زده ما را در عمل حتا از ما مدعيان هم دهها بار سکولارتر ساخته، البته بدون اينکه بدانند اين واژه ی «سکولاريسم»، نام نوعی ترشی خارجی است يا پارچه ی روتشکی يا نام دهی در نزديکی های ممقان...



شگفت اينکه پاره ای از خود همين قلنبه پردازان، پيوسته هم از دست مردم ما نالانند که چرا آنها به سخنان ياوه و پوچ روضه خوان ها خوب گوش فرا می دهند اما سخنان گهربار ايشان را به پشيزی هم نمی خرند که در برابر بايد گفت آخر وقتی شما خود نيز از اين فلنبه پردازی های خود درست سر در نمی آوريد، پس چگونه از مردم و کوچه و بازار انتظار داريد که اين درافشانی های بظاهر شيک اما در باطن جفنگ و مبتذل را دريابند...

....................................................................................................................................



سيک ايسم هندوان

بدنبال سقوط امپراتوری ساسانی در ايران در سده ی هفتم ميلادی و پذيرش اجباری آيين محمد ابن عبدالله از سوی بخشی از ايرانيان، پای اين دين نوظهور به کشور پهناور هندوستان هم باز شد. سبب آنهم همجواری ايران با هند در آن روزگار و پيوندهای فراوان فرهنگی و فاميلی ميان اين دو ملت بود. اصولآ تا سده ی دهم ميلادی هم تنها بخشی از همان مردمان ساکن در مناطق مرزی هند با ايران به آيين تازی ها گرويده بودند.



ليکن سه دهه بعد، يعنی در سده ی دهم ميلادی، به دنبال يورش لشگريان سلطان محمود غزنوی به هند و تسخير بخش بزرگی از آن کشور، با عصبيت دينی که در آن سلطان ترک تبار وجود داشت، بسياری از ديگر هندوان هم از ترس جان و مال و ناموس خود، به ناگزير اسلام آوردند. از آنجايی هم که آن اسلام پناه نيک می دانست که آيين هندوان به «توتم» ها و يا بقول مسلمانان، «بت» ها استوار است و تمامی مراسم و نيايش های آنان هم در برابر و پيرامون همين تنديس ها است، هم فرمان به ويران کردن «سومنات» داد که بزرگترين و مقدس ترين عبادتگاه هندوان بشمار می آمد و هم اينکه از لشگريان خود خواست که در سرای هر هندی که نشانه ای از آيين هندو يافتند، بدون درنگ تمامی اعضای آن خانواده را از دَم تيغ بگذرانند.



اين اشغالگری ها و توسعه طلبی ها هم در آن سرزمين بسيار پهناور ادامه يافت و در روزگار گورکانیان نخست که بعد ها به «گورکانيان هند» شهره گشتند، پنجاب را هم شامل گرديد. يعنی پنجاب ی که هم بزرگترين ايالت آن کشور بود، هم ثروتمند ترين و هم اينکه بگونه ی تاريخی و سنتی، مرکز حکومت بر تمامی سرزمين هند و همچنين اصلی ترين پايگاه آيين هندوئيسم.



واژه ی پهناور را هم از اينروی آوردم که هند کنونی، بسی کوچکتر از هند باستانی ديروز و هند فرهنگی امروز است. چرا که بدبختانه آن سرزمين هم، بگونه ای هم سرنوشت ايران ما بوده. زيرا سوای جدا شدن بوتان و نپال در شمال و سريلانکا ـ سيلان ـ در جنوب از آن کشور در سده های ميانی و همچنين بلعيده شدن بخش هايی از آن بوسيله همسايه شمالی خود، يعنی چين قلدر و همينطور برمه يا ميانمار امروزين، در همين شصت سال گذشته هم دو کشور از دل آن بيرون آورده شده که هر دو هم به بزرگترين نکبت کده ها و تروريست خانه های گيتی بدل گشته اند.



با اين تجربه ی شوم و تراژيک هم، بر ما ايرانيان است که به هر بهايی هم که شده، اجازه ندهيم که اين بخش از همسانی هم ميان ما و هندوستان شکل گيرد. چرا که اصولآ شروع بدين کار خائنانه و جنايتکارانه هم، تمامی ايران را به دريای خون مبدل ساخته و در نهايت هم به نابودی همه ی ما و سرزمينمان خواهد انجاميد که در آن ميان هم، سرنوشت کسانی که خواهان جداگشتن از آغوش مام ميهن خود هستند، بدون شک از سرنوشت ديگر ايرانيان دهها بار شوم تر و خونين تر خواهد بود.



اين نيز فراچشم باشد که دستکم در اين زمينه ويژه، چه از نظر تاريخی و فرهنگی و چه به سبب پيوند های خونی ناگسستنی که در درازای چند هزار سال ميان ما ايرانيان بوجود آمده، ميهن ما نه ديگر همسان هند است و نه کمترين شباهتی به عراق دارد و از اينروی هم، جدايی ما از يکدگر، امری محال. پس اگر کسانی در اين خيال اهريمنی هستند که مثلآ جدا شدن بخش هايی از خاک ميهن ما از تن آن، مردمان آن کشور های ريز و قلابی و بی هويت را به نيک انجامی خواهد رساند، بدانند که هرگز حتا روی آرامش را هم نخواهند ديد، چه رسد به نيکبختی و شادمانی.



باری، با گذشت نزديک به سه سده از حمله ی محمود غزنوی بدان ديار، با متمدن تر شدن و سهل گيری مذهبی جای نشينان گورکانيان اوليه، آيين هندو هم کم کمک از پرده نشينی خارج می شود، ليکن روبرو با حريفی بيگانه بنام اسلام که ديگر در آن سرزمين ريشه دوانيده و پيروان زيادی هم يافته. از اينروی هم هندوان و مسلمانان دائمآ در کار کشت و کشتار و غارت هستی همدگر.



از آنجايی هم که آيين بخشنده و مهربان و زن دوست اسلام!، زنان را جزيی از دارايی مرد دانسته و در جنگ هم می شود آنان را به کنيزی برد و به ايشان تجاوز کرده و حتا چوب حراج به آنها زد، از اين سوی هم چون در سنت هندوان هم، زن نه ارزنده ترين، بلکه حساس ترين مايملک مرد بشمار می آمد، اين غارت هم در درجه نخست شامل زنان و دختران بی گناه و نگونبخت از دو سوی می گرديد. همچنان که از دوران تجزيه هند و تشکيل پاکستان نکبت زده حتی در همين شصت و دو سال پيش هم، اسنادی از ربودن زنان و تجاوز های دسته جمعی حتی به دختربچه های معصوم و نابالغ وجود دارد که براستی آدمی حتا با خواندن آنها هم از انسان بودن خود شرم می کند.



به هر روی اين وحشيگری ها و قتل و غارت ها باعث گرديد که کسانی از سر نيک انديشی در پی راه حلی باشند. راهی که هم همزيستی انسانی ميان پيروان اين دو آيين را ممکن سازد و هم کشور را به آرامش بازگرداند. با چنين هدف و آرزوی بسيار نيکی هم بود که سرانجام در نيمه دوم سده پانزدهم، فردی خود هندو بنام گرو نانک دِو (Gourou Nanak Dev) که از تبار شاهزادگان يا مهاراجه های منطقه کشاتریا هم بود، سنگ بنای آيينی را گذارد که جهانيان امروز آنرا بنام سيک ايسم (Sikhism) می شناسند که نشان آنهم همان نشان شپش مانند است که بر اساس خواست روح الله خمينی سيک تبار، بجای نشان تاريخی شير و خورشيد، هم بر پرچم اين حکومت ضد ايرانی نقش زده شد و هم بر سربرگ تمامی اسناد، پيمان نامه ها و مکاتبات رسمی آن.



گرو نانک دِو البته اين آيين را پس از نشست و برخاستی چند ساله با عالمان مسلمان و مطالعه قرآن و سيره محمد و استخراج اصولی مثلآ نوعدوستانه از اسلام و رفتار آورنده آن و همچنين با الهام از ارزش هايی انسانی و نيکوکارانه از هندوئيسم پی ريزی کرد. چهار ستون اصلی اين نظام باوری ساخته ی او هم «گذشت» و «رواداری» و «دوستی» و «ياری به همنوع» بود.



با اين پيام اصلی که: «به هرکجا که بنگری، به خاور يا باختر، به هر سوی که بچرخی، تنها «او» را خواهی ديد. زيرا که «او» در همه جا حضور دارد!» و با اين اميد که پيروان هميشه در ستيز دو آيين هندو و اسلام، از باور های خود دست شسته و بدين «آيين دوستی» بگروند تا صلح ميان ايشان پديد آمده و به اين نفرت و انتقام و خون پايان داده شود و آنان کشور مشترک خود را به سرزمين عشق و دوستی و برادری و برابری مبدل سازند.



به سبب تنگی جا و حوصله، ديگر از شرح دگرگونی های پسين و بدعت های گوناگون در اين آيين نو در می گذرم و در نتيجه گيری کوته از اين ديباچه، تنها همين چند جمله را می آورم که حتا يک بررسی سطحی هم به ما نشان می دهد که اين دين نو، نه تنها تاکنون هيچ کمکی به دوستی مسلمانان و هندو ها نکرده، بلکه اصلآ شمار قربانيانی که خود اين مثلآ «آيين صلح و دوستی» در اين پنج سده از آن ملت گرفته، به تنهايی بيش از شمار قربانيان تمام جهالت های مذهبی در آن سرزمين بوده است.



امروزه هم، با اينکه ديگر هيچ نفرت و ستيزی در ميان هندو ها و مسلمانان هندی وجود ندارد و پيروان هر دو آيين هم با همدلی و همياری در خدمت سازندگی سرزمين خود هستند، آيين سيک اما با هر دو آن آيين های به برداشت آورنده خود، «خشن» سخت دشمن است و دائم هم حادثه آفرين و از اينروی هم همچنان از آن ملت قربانی می گيرد. البته وطن اصلی روح الله خمينی، يعنی ايالت کشمير، حکايت ديگری دارد و سرنخ تمامی فتنه های آن خونين آن در دست گماشتگان سازمان های جاسوسی پاکستان و روضه خوان های اوباش و فتنه گر ما است، نه مسلمانان هند.



سکولاريسم قلنبه پردازان ما

و اما اين «بحث سکولاريسم» در ميان ما هم دارد کم کمک درست سرنوشت همان «آيين سيک» در ميان هندوان را می يابد. زيرا اين «افراط» و برادر دوقلويش «تفريط» که بدبختانه هم از ويژه گی های ما ايرانيان است، نه تنها درحال مخدوش ساختن اين بحث بسيار ساده است، بلکه دارد آنرا هم برای ما به قوز بالای قوز ديگری بدل می سازد. از آنهم ويرانگر تر، اصلآ اين افراط دارد اين بحث سازنده را کاملآ بر ضد خودش تبديل می کند. بگونه ای که ديگر هر چه بيشتر در اين مورد نوشته و گفته شود، به همان نسبت هم بيشتر به آن ضربه بخورد.



نانوشته نماند که من خود نيز تاکنون در باره ی سکولاريسم چند مطالب نوشته ام که حتا يکی از آنها را با نوشتن چهار بخش از آن هم فعلآ ناتمام رها کرده ام. دليل آنهم اين است که چون اين بحث را ابدآ اولويت کار خود نمی پنداشتم، تصميم گرفتم که آن را در زمان ديگری پی گيرم. چکيده ی سخن من در آن سری نوشته هم اصولآهمين کم اهميت بودن بحث سکولاريسم برای ما بود. چرا که فهم و درک اين سيستم آنچنان هم برای مردم ما مشکل نيست که آدمی تمام کار و زندگی خود را کنار نهاده و شب و روز سکولار سکولار سق زده و چگونگی آنرا شرح دهد.



زيرا ملتی که دو هزار و پانصد سال پيش ـ يعنی آنزمان که بسياری از اين ملت های امروزه سکولار در بيابانها علف نوش جان می کردند ـ روشن ترين اعلاميه در مورد سکولاريسم و حقوق بشر را تدوين و به نيکی هم آنرا به اجرا در آورده، منشوری که هم امروز هم انسانی ترين است، اصولآ نيازی به اينهمه انشاء نويسی و جار و جنجال براه انداختن در مورد سکولاريسم ندارد.



گذشته از اين، اصلآ مايی که تا همين سی دهه ی پيش در عصر پهلوی، آنچنان نظامی سکولار داشتيم که حتی از امروز اروپا و آمريکا هم بسيار پيشرو تر بوده، بجای حجت و دليل آوردن از اين طرف و آن طرف، آخر چرا نبايد به ريشه های کهن و بسيار ژرف سکولاريسم در فرهنگ بومی خود چنگ در زنيم؟! يعنی به کرد و کاری سياسی که اصولآ ايده آن مال خود ما بوده و در پروسه عمل هم کارکردی کاملآ موفقيت آميز داشته. همه ی ويژه گی های آن هم، آشنا و همرنگ و درخور تاريخ و نوع زندگی اجتماعی و آموزه های ملی ما است.



سکولاريسم بومی ما، همان سکولاريسم عصر پهلوی است

ما تا پيش از گرفتار آمدن به چنگ اين اراذل، آنچنان سکولاريسم پيشروی داشتيم که حتا در هر کلاس بيست نفره يک دبستان هم، نوباوگان ايرانی با مادران و پدرانی گاهی باورمند به چهار ـ پنج مذهب و يا اصلآ بی باور در کنار هم و بر روی يک نيمکت نشسته و هيچ کدام از آنها هم ابدآ کاری به مذهبمداری و يا کفرورزی همشاگردی های خود نداشتند. يعنی انسانی ترين سکولاريسم مناسب ايران که حتی خود فرزندان معنوی آن ضحاک هم امروزه آنرا می ستايند که روشن ترين نمونه آنهم، گفته های آقای تاج زاده در اين مورد است که فيلم آن هم در يوتوب موجود است.



با چنان سيستم پرورشی مدرن و انسانمداری هم، تبعآ آن کودکان وقتی هم که بزرگ می شدند، همه در کنار هم به کار و کوشش می پرداختند. حتی در پست های بالايی در وزارتخانه ها و آرتش ايران. همگی هم بيش از اينکه خود را يهودی و بهايی و زرتشتی و مسلمان و عيسوی ارمنی و آشوری و کلدانی ... و يا دهری مسلک و آته ايست بخوانند، يک ايرانی می خواندند. کوچکترين نشانی هم از آپارتايد مذهبی از سوی دولت شاهنشاهی ايران در جامعه ی ما ديده نمی شد، سهل است که حکومت جلو هر گونه آزار و اذيت اسلام پناهان وحشی به غير مسلمانان را هم می گرفت و دشمنی آن اراذل بی تمدن را بجان می خريد که اصولآ يکی از اسباب سقوط آنهم، همين اعطای حق برابری به زنان و غيرمسلمانان بود.



پيش از ادامه ی بحث، برای پيشگيری از سوء تفاهم، اين کوته را هم بياورم که مرادم از پيش کشيدن اين مباحث، ابدآ برخورد با فردی ويژه و مثلآ آقای دکتر نوری علا نيست. زيرا که اگر چنين مرادی داشتم، همانگونه که خود ايشان هم به خلق و خوی من آشنا هستند، نگارنده بگونه ی گوهری اگر ننويسم «پر زَهره تر»، دستکم خيلی «کم حوصله تر» از اين هستم که چنانچه بخواهم با کسی برخورد کنم، نامی از وی بميان نياورده و سخن به پيچ و تاب اندازم. پس بحث من کلی و مرادم هم اين است که افراط در اينکار، ديگر سکولاريسم را به بحثی مهوع بدل ساخته که در نهايت هم به زيان ما است.



از اينروی به زيان ما است که مطرح کردن سکولاريسم بعنوان يک پديده ی نو و بديع و افزودن زنگوله و شاخ و برگ بر آن، هم فهم آنرا برای مردم ما مشکل ساخته و به تبع آن هم سبب واکنش های نادرستی در داخل گشته و هم اينکه به اوباش روضه خوان که استاد مغالطه هم هستند، اين بهانه را داده که به دستاويز همين قلنبه پردازی های بيخودی، آنرا گونه ای بت پرستی و کفر و الحاد تبليغ کرده و حکومت سکولار را هم يک حکومت ضد مذهبی و سرکوبگر و مسلمان کش معرفی کنند.



در حاليکه اگر به سادگی تمام و حتا با زبان خود مردم ما، به آنها گفته شود که مراد از حکومت سکولار، همان جدايی دين از دولت «در زمان شاه» است که کسی را ابدآ با دين کسی کاری نبود، هم فهم آن حتا برای بيسواد ترين آدمها در روستا های ايران هم بسيار آسان خواهد بود و هم اصلآ پذيرش آن. ديگر هم هيچ نيازی به اينهمه فلسفه بافی های مهوع و گنده گويی های ملال آور نيست که هشتاد ـ نود در صد از مردم ما هم از آنها هيچ سر در نمی آورند. گر چه اخلاقآ اصلآ هشتاد ـ نود در صد خود اين قلنبه نويسان هم از آنچه که خود می نويسند، بدرستی سر در نمی آورند!



و برايند سخن

با آنچه آوردم، پس اگر کسی براستی سودای تبليغ سکولاريسم را در سر دارد و می خواهد «برقراری يک حکومت سکولار» را به «خواستی ملی» بدل سازد، بگونه ای که پيام او حتا به بی سواد ترين هم ميهنان ما در دورافتاده ترين روستا های ايران هم برسد و آنانرا هم به ميدان آورد، خردمندانه ترين کار، تبليغ آن با همين جمله ی سه حرفی «مثل زمان شاه» در ميان مردم است.



چرا که در اين سه دهه ی ظلمانی، ديگر حتا تمامی مالداران و گوسفند چران ها و نعلبندان و پالان دوز های بسيار اسلام زده ما هم حتا با مقايسه دينداری در اين رژيم بدکنشت زشت آيين و آن نظام سکولار، بدين نتيجه نهايی رسيده اند که روضه خوان جماعت ديگر بايد برای هميشه از دولت و مجلس و دادگستری و رهبری و خلاصه صحنه ی سياست ايران گور خود را کم کنند.



بدين خاطر هم آنان در عمل حتا از ما مدعيان سکولاريسم هم دهها بار سکولارتر گشته اند، البته بدون اينکه بدانند اين واژه ی «سکولاريسم»، نام نوعی ترشی خارجی است يا پارچه ی روتشکی يا نام دهی در نزديکی های ممقان. ترديد هم نبايد داشت که بيش از هشتاد در صد از مردم حتا باسواد ما هم اصلآ نمی توانند اين واژه ی مرده شوی برده را به درستی تلفظ کنند. همچنان که حتا در همين غرب و در کشور های کاملآ سکولار هم بسياری از مردم نمی دانند که اصلآ سکولاريسم چيست و اين واژه به چه درد می خورد.



شگفت اينکه پاره ای از خود همين قلنبه پردازان، پيوسته هم از دست مردم ما نالانند که چرا آنها به سخنان ياوه و پوچ روضه خوان ها خوب گوش فرا می دهند اما سخنان گهربار ايشان را به پشيزی هم نمی خرند که در برابر بايد گفت آخر وقتی شما خود نيز از اين فلنبه پردازی های خود درست سر در نمی آوريد، پس چگونه از مردم و کوچه و بازار انتظار داريد که اين درافشانی های بظاهر شيک اما در باطن جفنگ و مبتذل را دريابند. يعنی اصولآ شما چه زمانی براستی به اين مردم بها داده و برای آنها گفته و نوشته و سروده ايد که آنان ازاين انديشه های ناب و نجاتبخش مردمی شما استقبال نکرده اند.



اين سخن از اينروی آوردم که آخر جامعه مثلآ روشنفکری ما عبارت شده از سيصد ـ چهارصد قلنبه پرداز که چند دهه است که در يک جزيره پرت و دورافتاده از مردم با هم مسابقه ادبيات و بويژه انشاء نويسی راه انداخته اند. يعنی اين سيصد ـ چهار صد تن، نه بخاطر و برای مردم، بلکه فقط و فقط برای همديگر متون قلنبه سلنبه نوشته و خودنمايی می کنند و يکديگر را هم به نقد می کشند، بدون توجه به فرهنگ و زبان و ميزان درک و مطالبات اکثريت مردم ايران. روضه خوان های اوباش اما بسيار رند هم بيشتر از همين فاصله دراز و ژرف ميان اهل انديشه و مردم عادی سوده برده و سوار بر خر مراد گشتند.



اين سخن البته بدين معنا نيست که اهل انديشه ی ما هم به عوام ستايی روی آورده و در زمينه «آگاهی» و «باوری» هم خود را تا حد دستفروشان شريف بازار و نانوا های زحمتکش ما بزير کشند. اما اگر کسی براستی انديشه ای سازنده در سر و مهری راستين در دل برای اين مردم دار، بايد برای کمک به بالابردن سطح فرهنگ اجتماعی آنان، به آسان ترين شيوه ها روی آورد که در حقيقت هم سودمند ترين شيوه ها برای گسترش فرهنگ و انديشه و دانش، همين ساده گويی و ساده نگاری است. همچنان که بزرگ ترين و تأثيرگذار ترين انديشمندان مغرب زمين تنها با استفاده از همين روش های بسيار ساده، توانستند پيچيده ترين انديشه های فلسفی را در ميان مردم خود پراکنده ساخته و آنها را از ظلمت قرون وسطا به روشنايی امروز راهبر گردند.



بنابر اين، انديشه ی آن سکولاريسمی می تواند همه گير گشته و گردن ملا ها را به زير تيغ برده و ما را از اين نکبت پيشاقرون وسطايی بيرون کشد، که بتواند برای مردم ما آشنا و مفهوم باشد. نه چسبيدن به يک واژه ژيگولی و مثلآ شيک برای نشان دادن مترقی بودن خود و عقده گشايی که درست بسان گشودن بوتيکی تنگ و تاريک و با آواهايی گوشخراش و نامفهوم برای مشهدی حسن ها و کربلايی خديجه ها و آسيد غلام ها است.



در حال حاضر هم برای تبليغ سکولاريسم و سربازگيری برای آن، حتا دهها متن و کتاب و رساله هم هرگز نمی تواند برد و برنده گی همين يک جمله ی بسيار ساده و کوتاه «مثل دوران شاه» را داشته باشد. البته اگر بر زبان آوردن واژه آخر، يعنی واژه « شاه» در آن جمله بسيار کوبنده، خدای ناکرده در نزد پاره ای به ضربه ی مغزی و سکته و لکنت زبان نيانجامد! همين. امير سپهر.



ششمين روز خرداد ماه سال هشتاد و نه خورشيدی، برابر با بيست و هفتمين روز آوريل دو هزار و ده ميلادی





آقای ا.ن. بیش از صد سال است که دشمنی خود را با ایران اثبات کرده

این را ملت ایران به خوبی می داندکه روسیه دشمن ایران است. شما هستید که نه سواد دارید نه شعور و پشت خود را مانند فاحشه ها به پیش روسها می مالید و از آنها کمک می خواهید.

۱۳۸۹ خرداد ۴, سه‌شنبه

وظیفه آخوند چیست؟

وظیفه آخوند چیست ؟


آخوند وظیفه دارد که برای هر کس یک زندان انفرادی شخصی ابدی همراه درست کند و فرد را همیشه در عذاب روحی نگه داشته و شکنجه روحی و جسمی دهد. نماز صبحم قضاشد ای وای نماز ظهرم قضا شد. روزه نگرفتم. ای وای نامحرم موهای مرا دید بدن مرا دید. تمام تلاش آخوند این است که آرامش روحی افراد را از آنها بگیرند و آنها را بدهکار الله کنند. . نگاه کنید به روزه برای یک دختر مسلمان ۹ ساله اگر روزه بگیرد شکنجه جسمی است اگر نگیرد شکنجه روحی است که الله در جهنم او را خواهد سوزاند. یکی دیگر از وحشتناک ترین جنایت آخوندها این است که نوجوانان صادق و زود باور را شستشوی مغزی می دهند و از آنان به عنوان زندانبان سایر رها شدکان از زندان آخوندها استفاده می کنند مانند امر به معروف و نهی از منکر. برای شکستن این زندان انفرادی آخوند و اسلام را کنار بگذاریم. وظیفه اخوند مفت خوری , حقه بازی و شارلاتانیزم ..... ایجاد جنگ و فتنه و اشوب و منفعت بردن , آموزش انواع شیطنت و پدر سوخته بازی , رواج دروغ و نیرنگ و تزویر ..... گسترش جنایت و فساد ................ در کل نابودی جهان و ظهور امام تایمری

افشاگري هاي جديد حيدري ديپلمات سابق ايراني در نروژ

افشاگري هاي جديد حيدري ديپلمات سابق ايراني در نروژ

در مصاحبه با كانال 4 بريتانيا



محمد رضا حيدري در مصاحبه با كانال ۴ خبري بريتانيا گفت كه جمهوري اسلامي يك حكومت تروريست و تروريست پرور است ... آموزش نظامي القاعده و طالبان در ايران / پرواز هاي نيروهاي حزب الله لبنان جهت آموزش نظامي در ايران / تلاش ايران براي رسيدن به بمب اتمي / بازديد كارشناسان نظامي كره شمالي از ايران / فشار ها و تهديد هاي حكومت عليه وي و خانواده اش



جهت نمايش ويدئو در يوتوب اينجا كليك كنيد.











۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

در ایران در مساجد هم مردم را به سوی خدا دعوت نمی کنند

در ایران در مساجد هم مردم را به سوی خدا دعوت نمی کنند

در کتاب سراسر مزخرف و بی سر و ته دینی دبیرستان می خواندیم که در کشورهای غربی در روزهای یکشنبه کشیش در کلیسا مردم را به خدا دعوت می کند ولی در خیابان همه چیز افراد را به گناه دعوت می کنند.
وقتی نگاهی به ایران می اندازیم می بینیم که در ایران علاوه بر فساد در جامعه در مساجد هم مردم را به سوی شر و آدم کشی و اهریمن دعوت می کنند.
وقتی در مساجد ایران شعار می دهند مرگ بر ضد ولایت فقیه و ولی فقیه خمینی است که در کتاب تحریر الوسیله باب نکاح مساله دوازده مجوز  شهوترانی با دختر شیرخوار را صادر می کند انسان می فهمد که در مساجد ایران مردم را به سمت اهریمن دعوت می کنند نه خدا.
نکته دیگر اینکه تمام فکر و ذهن آخوندهای عمامه ای و بدون عمامه اطراف آلت جنسی می چرخد. فکر می کنند موها یا پاهای عریان یک زن مردم را از شهوانی و از خدا دور می کند. غافل از اینکه آنچه یک آخوند را از سر تا پا تبدیل به ک...ر مب کند برای یک فرد اروپایی چیزی نیست جز پوست و گوشت و هیچ تحریکی برای او ندارد.

دوستان گرامی مبارزه اینترنتی ماهواره ای را جدی بگیرید


آنچه کشور ما به این روز سیاه نشاند نا آگاهی نسل قبل از ما بود. اگر نسل قبلی کمی آگاهی داشتند هیچگاه سکان قدرت را به دست ملایان خونخوار نمی دادند. آنچه نیز این جانوران خونخوار و دروغگو را بر سر قدرت نگه داشته علاوه بر قصاوت خودشان عدم آگاهی کامل هموطنان است.

در این اوضاع نابسمان عده ای فرصت طلب هم از نا آگاه نگه داشتن هموطنان سود می برند.

آنچه ما باید انجام دهیم آگاه کردن عموم مردم است. به محض یافتن یک ویدیو مناسب آدرس آنرا در بالاترین قرار دهید.

آنچه بسیار مهم است لینک و ارتباط دادن ماهواره و اینترنت است. هر ویدیو یا متن مناسب را علاوه بر بالاترین برای شبکه های ماهواره ای ارسال کنیم. هر چه تعداد لینک های ارسالی بیشتر باشد آگاهی عمومی بیشتر خواهد بود.

شک نکنید نظام اگر از اینترنت و ماهواره و آگاهی عمومی نمی ترسید تا کنون چندین خلخالی را به جامعه تحویل داده بود.

پس در مبارزه اینترنتی ماهواره ای استوار باشید.



۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

دشمن اصلی خرافات است. احمدی نژاد گندیده ترین و بی آبروترین میوه این درخت است

وقتی برخی دوستان در بالاترین مطالبی می نویسند تا چهره واقعی خمینی و اسلام را به دیگران معرفی می کنند برخی دیگر امتیاز منفی می دهند و می گویند گفتن و نوشتن این سخنان باعث کم شدن اتحاد در مبارزه با احمدی نژاد می شود. این دوستان باید بدانند که دشمن اصلی ما خرافات است. احمدی نژاد گندیده ترین و بی آبرو ترین میوه این درخت است که توسط بخش بزرگی از همین درخت هم پس زده شده. او خواه ناخواه تا چندسال دیگر کنار خواهد رفت. اگر هم بخواهد پایش را درازتر از گلیمش کند با همه ادعای زرنگی و حرامزادگی توسط همین آخوندها بسیار راحت به درک واصل می شود. به درک واصل کردن توله خمینی را همه دیدیم. پس هر کس با هر سلاحی که می تواند باید به خرافات و جهل و خشونت که سرشت اصلی خمینی و اسلام است حمله کند. با قرار دادن میرحسین به جای محمود بی پدر و بدون مبارزه با خرافات بدبختی های ادامه خواهد داشت.

جناب میرحسین این واقعت را بخوان


خمینی برای دو نفر در خانه مورد احترام بود. پدرم و مادرم.
مادرم فوت کرده و پدرم هم از محمود سهام عدالت گرفته و به همین دلیل محمود دیوانه را آدم خوبی می داند.
اگر فکر می کنی با حضرت امام حضرت امام گفتن طرفدار جمع می کنی سخت در اشتباهی.
بیدار شو و بپذیر خمینی یک جنایتکار به تمام معنا بوده

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

Arctic sea ice variability and effects ashore

Arctic Sea Ice Changes and its Relation with Storm Ridge Occurrence and Active Layer Changes in the Fyrsjöen Lake catchment on the West Coast of Svalbard

By:
Mohammad Hassan Khajeh Abdollahi, Jonas Akerman

Sea ice is declining in the Arctic Basin and has several impacts on the costal waters of Svalbard. This study focus on the Fyrsjöen Lake catchment on the west coast of the main Island of Svalbard, Spitsbergen. In “normal years” sea ice formed during the winter is protecting the shores of the west coast of Spitsbergen and wave action is insignificant. Global climate changes and the following sea ice reduction have resulted in a higher frequency or longer time of ice-free area on the west coast of Spitsbergen during autumn and winter. Consequently there is a ice free area between the sea ice and the coast during a considerable part of the winter. This area and the fetch distance is long enough to allow high storm waves to form during westerly storms. The waves build stable and durable storm ridges by coarse sand and beach cobbles along the coast. These ridges are frequently built across the outlets of costal river catchments, which drain into the Arctic Ocean. The ridges that contain a high amount of seaweeds freeze very hard during the winter and become as strong as concrete. In the following summer, ice and snow in the catchment begins to melt and flow toward outlet, which then is blocked by the storm ridge. The result is that the water is trapped and cannot flow out freely. Water levels rise within the catchment and flooding occur at all low levels. The flood influence all low lying bog areas and also damages the breeding ground for birds and also makes the active layer deeper. In mid July the ridges finally break trough thermokarst processes. A flush flow will drain the Fyrsjöen Lake catchment during a few days with a discharge of up to 6 m3/s while its normal maximum discharge is about 0.3 m3/s. This huge discharge also causes a lot of river bed erosion which lower the outflow threshold.


The study investigates the storm ridge formation and the active layer changes relation to Arctic sea ice distribution changes. It was concluded that storm ridge occurrence is inversely correlated with Arctic sea ice extent and Arctic sea ice area. It means that the observed sea ice reduction clearly increases the probability of storm ridge occurrence. There is a critical span in sea ice extent between 12 to 12.2 million km2. By decreasing sea ice extent from 12.2 to 12 million km2 the probability of storm ridge occurrence raises sharply. It was concluded that storm ridge occurrence is correlated with the number of events with westerly winds more than 7 m/s, during autumn and winter in the area. The reduction of the Arctic sea ice has clearly indirect correlations with an increase in the depth of active layer within the catchment area.

The general result of the study indicate that the reduction of Arctic sea ice increases the probability of storm ridge occurrence and as a result of flooding in the catchment there is an increase in the depth of active layer as well as ecological disturbances.





۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

سازمان خلق از بزرگترین ارتش در تبعید تا پیرترین و بی خاصیت ترین ارتش جهان

در  سال 1380 در اهواز کار می کردم. مجاهدین خلق در عراق تلوزیون داشتند و گاه برنامه های آنها در اهواز قابل دیدن بود. در یکی از برنامه های آنان مجری برنامه و اخبار گو با احساسات بسیارقوی از گزارش تلوزیون فرانسه از سازمان مجاهدین خلق سخن می گفت. آری تلوزیون فرانسه گزارش داده سازمان مجاهدین خلق بزرگترین ارتش در تبعید است. همزمان مسعود رجوی را نشان می داد که از هلی کوپتر پیاده شده و از ارتش خود سان می بیند.
امروز پس از گذشت حدود ده سال بزرگترین ارتش در تبعید تبدیل به پیرترین و بی خاصیت ترین ارتش شده به گونه ای که توان حراست از کمپ خود را هم ندارد.
مسعود رجوی و گروه او یکی از گروه های مسلمان بودند که با فریب دادن جوانان باهوش ولی نا آگاه از نظر سیاسی و تاریخی ضربه سختی به جوانان کشور زدند. مسعود رجوی هنگامی که صدام به آب و خاک و ناموس ایران تجاوز کرده بود مانند یک فاحشه نر در آغوش صدام جای گرفت و به جنگ با ایرانیان پرداخت. به سربازان ایران حمله می کردند آنها را می کشتند و دستگیر می کردند و به صدام تحویل می دادند. در اردوگاه اشرف برای خودشان بازداشتگاه و شکنجه گاه درست کرده بودند و هر کس که بیدار می شد زیر شکنجه قرار می گرفت.
ارتش مجاهدین به فرمان رهبرش زنان و شوهران را وادار به طلاق کرده بود و همه راههای ورود و خروج اطلاعات به اردوگاه اشرف را بسته بود. ساکنان اردگاه اشرف گاه تا بیست سال از خانواده خود بی خبر بودند و هستند.
آنان از پیر شدن خودشان آگاه بودند به همین دلیل مسعود رجوی به سربازن خود دستور دادنسل دومشان را که در کشورهای اروپایی بودند به اردوگاه اشرف آوردند. نوجوانان 12 تا 18 ساله را لباس نظامی پوشاندند. در یک مورد پدری را خودشان اعدام کرده بودند و سپس فرزندش را به اردوگاه برده بودند و به دروغ به گفته بوند پدرت شهید شده.
در این اردوگاه زنان که عقده یک عشق هماغوشی و سکس را دارند حکومت می کنند. پسرانی که با پدانشان در اردوگاه بودند بیدار شدند و خود را نجات دادند اما آنان که با مادرانشان بودند هنوز فریب خورده اند. زیرا مادرانشان حکومت در جهنم را به خدمت در بهشت خانواده ترجیح می دهند.
آری این است سزگذشت خائن و کثیف و سلمانی به نام مسعود رجوی
ویدیو زیر زمانی را نشان می دهد که مسعود رجوی مانند یک فاحشه در آغوش صدام قرار گرفت.



آقای وکیلی به بهشت قاتلان جنایتکاران افراد عقده ای خوش آمدید

با فریب خوردن مردم ایران در سال 57 و به قدرت رسیدن خمینی خونخوار دروغگوی کثیف ایران به بهشت افراد عقده ای، قاتل و جنایتکار تبدیل شد. این افراد کافی بود ریش می گذاشتند و خود را حزب اللهی می خوانندند وارد یک دستگاه حکومتی می شدند و هر کاری که می خواستند می کردند. از دستگیری و تجاوز به دختران پاک و زیبا به بهانه بی حجای تا قتل دیگران به بهانه های سیاسی.به همین زمان بعد از انتخابات آخوندی شده سال گذشته نگاهی بیندازیم و عملکرد بسجی ها، لباس شخصی ها و پلیس عقده ای را ببینیم به راحتی خواهیم فهمید ایران برای افرادی چون وکیلی بهشت است. این حرکات ناشایست تنها به بی سوادانی چون وکیلی راد محدود نمی شود حتی اساتید دانشگاه هم اگر عقده ای باشند هر حرکت زشتی با دانشجویان می کنند و به هیچ کس پاسخگو نیستند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

آیا در زرمان جنگ ایران و عراق 100 نفرنویسنده با شعور در کشور نبود؟

زمان جنگ ایران و عراق را به خاطر دارم. همه از جنگ می گفتند و می نوشتند. همه از زیارت کربلا می گفتند و اینکه باید باید جنگ کنیم تا کربلا را زیارت کنیم. من با خود می اندیشم آیا در کشور به این بزرگی صد نویسنده با شعور پیدا نمی شده که بنویسند تنها راه زیارت کربلا جنگ نیست؟ می توان صلح کرد سپس کربلا را زیارت کرد. البته به این کاری نداریم که بر اساس سخن آخوندها و مبلغان هماد زمان جنگ شهید همزمان با شهدت به بهشت و در آغوش حوری های بهشتی می رود. امام حسین نیز شهید شده و 1400 سال است مشغول به سیخ کشیدن حوری بهشتی است.

سرکار خانم رهنورد شما خمینی را به شوهرت بشناسان


حدود یک سال است برای جناب آقای موسوی می نویسیم خمینی که در کتاب تحریرالوسیله باب نکاح مسله 12 نوشته با دختر شیرخوار می توان شهوترانی کرد از اساس انسان نیست و یک جانور کثیف بی شرف است شما نباید او را با عنوان حضرت امام به نسل نوجوان بچپانی ولی او سر حرف خود ایستاده و مرتب حضرت امام حضرت امام می کند. شما و دخترانتان به میر حسین بفهمانید که حضرتش امامش کیست.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

Arctic sea ice changes and effects ashore

One of the daily news on media is climate change and global warming. Global warming impacts more on Arctic area, because the rate of warming is about two times more than the rest of the earth. There is interaction between sea ice changes and climate temperature. More sea ice results in cooler weather temperature because of its high reflection. Warmer temperature melts sea ice. Sea ice declining has some impacts on Arctic area and therefore Svalbard as an Arctic Island. The study area of this thesis is Spitsbergen, located on the West coast of Svalbard. In the past there was sea ice on close to the island in the winter, sea ice reduction created a distance between sea ice and island. This distance is long enough to allow wave forms as a result of west east storms in some years. The storm carries the sand to the island ashore and makes ridges which block the outlet of the catchment. It makes the water level rise during next summer which damages the habitant. Active layer is the depth of soil surface that thaws and freezes every year. It also makes the active layer deeper. A huge erosion also happens when the ridges breaks as the result of water pressure. The importance of active layer is the methane which is a gas that causes climate change, it is being emitted to atmosphere as the result of its thawing. Storm ridge formation and active layer changes, in Fyrsjöen Lake research catchment on the west coast of the main island Spitsbergen, where two factors which their relation were studied with Arctic sea ice changes and West-East wind speed and weather temperature. The research was done according to some previously recorded data by Jonas Åkerman, and national snow and ice data centre (NSIDC) data about sea Ice area and extent, wind and temperature information was provided by Norwegian metrology institute.


It was concluded that storm ridge occurrence is correlated with sea ice area, sea ice extent and also inversely correlated with the number of months that there is a distance more than 100 km between sea ice catchment. The important point was sea ice extent between 12 to 12.2 million km2. By decreasing sea ice extent from 12.2 to 12 m km2 the probability of storm ridge occurrence raises sharply. There is a break point also in relation between sea ice extent and sea ice area in 12.2 mkm2, the sea ice area rises as the sea ice extent raises, when sea ice extent reaches around 12.2 mkm2, the sea ice area decreases sharply then stars to increase again with a smaller slope than before.

There is turning point also in relation between total Arctic sea ice and global weather temperature, increasing sea ice extent results in decreasing global weather temperature but when sea ice extent reaches to 12.2 mkm2, global weather increase also. Further studies should be done about these important numbers in sea ice extent.

Storm ridge occurrence is also highly correlated with global weather temperature. It was concluded that with this increasing rate of global warming, the probability of storm ridge occurrence is more than 90 percent. It is obvious that storm ridge is not a direct result of global warming. Global warming influences on other factors that result in storm ridge.

There is correlation between the numbers of west-east winds with storm ridge, the more the number of the winds causes the more the probability of storm ridge.

Active layer is inversely correlated with sea ice extent, the more sea ice extent, the shorter the active layer. There is also a turning point where decreasing sea ice extent dos not increase active layer, it is around 12 mkm2. Active layer is also correlated with sea ice distance from the catchment. The longer the distance from the catchment causes warmer temperature which cases the deeper active layer according to this research. Active layer is highly correlated with total degree day. It was also concluded that flood which is a result of storm ridge, makes that active layer deeper.

Flooding the catchment as a result of storm ridge has some impacts on bird breeding in the catchment. It reduces the number of birds as a result of damaging their nests.


citation: Akerman, J. H., 2008, Coastal Processes and Their Influence Upon Discharge Characteristics of the Strokdammane Plain, West Spitsbergen, Svalbard, Proceedings of the Ninth Interna-tional Conference on Permafrost; P:19-24, University of Alaska Fairbanks

Khajeh Abdollahi, M. H., 2010, Arctic sea ice variability and effects Ashore geomorphological, hydrological and ecologi-cal within the Fyrsjöen catchment, west coast of Svalbard, Msc thesis, Lund University and ITC (the Netherlands): 2010-6, 94 pages.




۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

نسل طلایی بالای پنجاه سال ایران، نسلی که به خرد خرد آموخت!


نسل طلایی بالای پنجاه سال ایران، نسلی که به خرد خرد آموخت!



چند روز قبل این بنده حقیر سراسر تقصیر گناه کبیره ای مرتکب شد. آری صاحب این قلم هتاکانه توهین بزرگی به نسل بالای پنجاه سال ایران نمود و گفت به غیر از درصد کمی همه در 30 سال پیش و سالهای بعد از آن بی خرد بودند. لینک ارسالی پس از چند دقیقه حذف شد و من تازه متوجه شدم چه گناه کبیره ای را انجام داده ام. اکنون از درگاه پربرکت و مقدس این نسل خردمند اندیشمند دانا و آگاه طلب عفو نموده و مطلب خود را به شرح زیر تصحیح می نمایم. باشد که این بزرگان قلم عفوی برگناه این بنده سراسر تقصیر بکشند.

ماجرا از سال 1342 آغاز می گردد زمانی که شاه به زنان حق رای داد. شیخ روح الله خمینی به این حق رای اعتراض کرده و آنرا مخالف قوانین اسلامی دانستند. ایشان فرمودند که زن بر اساس قوانین اسلام نباید حق رای داشته باشد. حکم اعدام شیخ روح الله خمینی صادر شد. آیت الله شریعتمداری برای اینکه جان او را نجات بدهد گفت خمینی آیت الله است زیرا طبق قانون دولت اجازه اعدام آیت الله ها را نداشت. آیت الله خمینی به عراق تبعید شدند.

در سالهای 54 تا 57 یکی از بزرگترین سیاستمداران روشنفکران و متفکران ایران به نام دکتر ابراهیم یزدی در آمریکا کلاسهای اسلام شناسی برای دانشجویان برگزار می کردند. اینان برای آزای ایران از استبداد تلاش می کردند. دکتر ابراهیم یزدی حضرت آیت الله خمینی را به عنوان رهبر به دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا معرفی کردند. البته اخیرا رسانه های ضد انقلاب خارج از کشور به همراه رادیو اسرائیل برنامه هایی پخش کرده اند که در آن نشان داده شده یا گفته شده که شخصی یک کتاب پرفروش نوشته و در آن آمده است که جناب آقای دکتر ابراهیم یزدی رابط بین سازمان سیا و آیت الله خمینی بوده است و کارتر چندین چک 150 میلیون دلاری به حساب خمینی برای سرنگونی شاه واریز کرده که این مطالب دروغ محض است. در آمریکا کسی کتاب نمی خواند همه یا به دنبال سکس هستند یا آدم کشی. این اختراعات هم می بینید به نام آمریکا ثبت می شود همه ازحوزه های علمیه کشورهای اسلامی مانند ایران افغانستان پاکستان سومالی عربستان سعودی و بنگلادش می دزند و به نام آمریکا ثبت می کنند.

آری این نسل بسیار اندیشمند آیت الله خمینی و روحانیت را به عنوان رهبرپذیرفت. به نظر نگارنده این سطور یکی از دلایل پذیرش رهبری روحانیون ماجرای تبدیل خزینه های حمام به دوش بود. دانشجویان اندیشمند آن روز ایران با چشمان خود مبارزه روحانیون را دیده بودند. در این ماجرا شاه با همکاری استکبار جهانی می خواستند به دین مردم آسیب برسانند. شاه خائن تصمیم داشت خزینه ای بسیار تمیز و بهداشتی حمام را که آب آنها کربود با دوش هایی که آب آنها کر نبود عوض کند و ضربه مهلکی را به دین مردم وارد نماید. ( کر یعنی حجم سه وجب مکعب). زیرا وقتی آب کر نباشد قدرت طاهر کنندگی ندارد و مسلمانان نجس خواهند بود. در این زمان آیات الله از نجف اشرف فتوی می دادند که تبدیل خزینه های حمام به دوش حرام است مبارزه ای بزرگ به راه افتاد. متاسفانه در این مبارزه شاه پیروز شد و با تبدیل خزینه های حمام به دوش متاسفانه ضربه مهلکی به دین مردم وارد آمد و سلامتی را برای ایرانیان به ارمغان آورد.

آری دکتر ابراهیم یزدی که شاه ایران در یکی از آخرین مصاحبه های خود، به دروغ از او بنی صدر و قطب زاده به عنوان نیروهای سازمان سیا یاد می کند آیت الله خمینی را که قصد سفر به کویت داشت به پاریس برد. تصویری از جناب آقای دکتر بنی صدر در روزنامه های آن زمان چاپ شد که ایشان را در حال بوسیدن پشت دست آیت الله خمینی نشان می دهد. آری آیت الله خمینی در زیر درخت سیب وعده آزادی حجاب میداد ولی خبرنگاران زن مجبور بودند برای رفتن به دفتر او و مصاحبه با او رحجاب اسلامی داشته باشند.

دانشجویان مسلمان آن زمان سیاستمداران و اندیشمندان مبارز و مردم عادی خمینی را به عنوان رهبر پذیزفتند. تنها درصدی از پیرمرده ای بی سواد بودند که به جوانان هشدار می دادند که آخوند موجود خونخواری است که کسی به سخنان آنان توجه نکرد.

آقای دکتر کریم سنجابی آیت الله خمینی را به عنوان انسانی شایسته و بزگوار معرفی کرد دویست یا سیصد سال برای شناخت او زمان لازم است. یکی دیگر از افراد بزرگواری که در فرانسه در محضر حضرت آیت الله خمینی حضور داشتند جناب آقای محسن سازگارا بودند. ایشان در مصاحبه با بی بی سی با شور و شعف تمام از نقش خود در همراهی با خمینی در انقلاب ایران سخن می گوید. هواپیمایی چارتر شد البته فکر نکنید پول چارتر این هواپیما را کارتر یا سیا داد جناب آقای دکتر ابراهین یزدی دبیر کل نهصت آزادی ایران در مصاحبه با بی بی سی فرمودند این پول از وجوهات شرعی بازاریان بوده که به حساب آیت آلله خمینی واریز شده بوده.



آیت الله خمینی که با همکاری بی بی سی که بیانیه هایش را خیلی سریع پخش می کرد کاملا معروف و تبدیل به امام شده بود. سیاستمداران و اندیشمندان مخالف نطام پهلوی، امام خمینی را که در کتاب تحریر الوسیله شهوترانی با دختر شیر خوار را کار درستی می داند به عنوان فرشته به مردم باسواد و آگاه و اندیشمند و خردمند آن روز ایران معرفی کردند.



آری فرشته نجات ایران با وعده آب و برق مجانی و آزادی های سیاسی و اجتماعی آمد. نقش شاعران، نوازندگان، آهنگ سازان و خوانندگان را نباید نادیده گرفت. گروهی که سرود رهبر محبوب من از سفر آمد تهیه کردند را باید سرتا پا طلا گرفت، بسیار ستود و اجر نهاد. آنان مرتب باسرودهای خود به مردم آگاهی و اطمینان بیشتری می دادند که خمینی فرشته نجات آنان است.

گروه ملی مذهبی ها به دستور خمینی و به ریاست بازرگان دولت موقت تشکیل دادند. مهندس مهدی بازرگان خردمند بزرگ، اندیشمند و باسواد مدعی شد که می خواهد ایران را بر اساس قوانین اسلامی و قرآن اداره کند. ای کاش آیه 62 سوره توبه را خوانده بود.



آری مثلا انقلاب پیروز شد. نسل بالای پنجاه سال اندیشمند خردمند آگاه و باسواد ایران با درصد بسیار بالایی به جمهوری اسلامی رای دادند. این اوج خرد این نسل بود که نمی دانستند که این بزرگترین دروغ دوکلمه ای است، جمهوری اسلامی جمع دو کلمه متضاد م مخالف یکدیگر است.

یکی دیگر از اندیشمندان بزرگ نسل بالای پنجاه سال ایران فیلسوف بزرگ اسلامی جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش هستند. ایشان با طرح انقلاب فرهنگی بسیاری از اساتید دانشگاههای ایران را اخرج نموده و بدینوسیله خدمت بسیار بزرگی به کشور کردند. الله مدینه که ایشان مفتخر به فیلیسوفی در دینش هستند اجر و پاداش معنوی ایشان را بدهاد.

آری نسل اندیشمند خردمند و دانای بالای پنجاه سال ایران مدیریت کشور را به دست آخوندها سپرد. خمینی ادعای صدور انقلاب کرد. مردم عراق را تشویق می کردند که بر علیه صدام قیام کنند. عراق به ایران حمله کرد. ایرانیان مقاوت کردند خرمشهر به دست ایرانیان فتح شد. صدام فهمید چه غلطی کرده و گفت بیایید صلح کنیم. امام خمینی فرمودند جنگ نعمت است و راه قدس از کربلا می گذرد. نویسندگان اندیشمندان و شاعران آن زمان چه مطالبی می نوشتند در باب خوبیهای جهاد و شهادت. همه اندیشمندانی که ما اکنون آنان را بالای پنجاه سال می نامییم از جنگ تغریف و تمجید می کردند. گرافیستهای این نسل خردمند پوسترهایی تهیه می کردند از نعمت های جنگ تحمیلی تا ما دانش آموزان آن زمان با نعمت های جنگ تحمیلی آشنا شویم.

گروهی از نسل بالای پنجاه سال مجاهدین خلق هستند، نابغه هایی که به آغوش صدام پناه بردند و اختیار همبستری با زنانشان را هم دیگر ندارند زیرا به دستور مجاهد بزرگ مسعود رجوی زنان و مردان مجاهد ساکن اردوگاه اشرف از یکدیگر طلاق گرفتند.

از دیگر اسناد خردورزی نسل بالای پنجاه سال ایران می توان سپردن قضاوت به دست آیت الله خلخالی دانست. فردی که به راحتی آب خوردن جوانان ایران را اعدام می کرد. آری آن الله که آیت و نشانه اش خلخالی باشد باید روزانه هفده بار در برابش سجده کرد و خانه اش را در سرزمین عربستان زیارت کرد!!



آری درصد بسیار بالایی از معلمان این نسل هم انسانهای خردمند و فرهیخته ای بودند. به غیر از درصد کمی از معلمان، بقیه از معلم ادبیات گرفته تا معلم دینی و فنی از اندیشه های بلند امام خمینی برای ما سخن می گفتند.

آری نسل بالای پنجاه سال ما آنقدر خردمند بودند که به راحتی فرزندان نوجوان خود را به جبهه می فرستادند و به راحتی به کشتن می دادند تا آخوندها به اهداف کشور گشایی خود برسند. آری این نسل آنقدر اندیشمند و خردمند بود که فکر می کرد تنها راه زیارت کربلا اشغال آن است. حال بگذریم که آخوندها می گفتند شهید همزمان با شهادت به بهشت می رود و از سکس با حوریان زیبای بهشتی لذت می برد. هیچ کس از خود سوال نمی کرد پس امام حسین که شهید شده به بهشت هم رفته واکنون در بهشت مشغول سکس با حوریان بهشتی است، یعنی امام حسین در کربلا نیست و زیارت کربلا بی معنی و بی مفهوم است.



خبرهایی هم که از زندانها منتشر می شد و مردم هنوز به دنبال روحانیت مبارز بودند شاهد دیگری است از خردمندی نسل بالای پنجاه سال ایران. دختران نوجوان باکره قبل از اعدام مورد تجاوز انقلابی قرار می گرفتند و روز خبر اعدام دختر به همراه مهریه عقد دخترشان به خانواده آنها می دادند که آری ما شب گذشته دخترتان را اعدام کردیم البته چون باکره بود قبل از اعدام او را به عقد یک پاسدار در آوردیم و این هم مهریه دخترت. در یک مورد به یک پدر یک صدتومانی دادند که آن مرد هنوز این صدتومانی را قاب گرفته و به عنوان سند تنفر از این نظام مقدس در اتاقش نصب کرده. هیچ یک از این نسل خردمند که اکنون اصلاح طلب شده اند از خود نمی پرسید که مگر یک دختر نوجوان چه کاری می تواند انجام دهد که به عنوان محارب با الله به او تجاوز می کنید و سپس اعدامش می کنید. در آن زمان عمو محسن سازگارا افتخار پاسداری از این نظام مقدس را داشتند.



نمونه خرد بالای این نسل طلایی ایران را در زمان ارتحال امام راحل می بینیم. هنوز یک سالی از اعدام دست جمعی هزاران زندان سیاسی که گاه محکومیتشان هم تمام شده بود در سال 67 نگذشته بود که روح الله در سال 68 به الله پیوست. امام راحل مرد. فیلم های این مراسم را ببینید و به خرد بالای این نسل پی ببرید که چگونه در عزای این مرد بر سر و سینه خود می کوبیدند. کویتی پور هم در این عزای سنگین نوحه بسیار دردناکی خواند تا خرد و همچنین پاکی خود و راستی نوحه هایش را در مورد امام حسین به اثبات برساند.



آری اگر امروز محمود احمقی نژاد رییس جمهور ماست و علی خامنه ای رهبر ماست از نتایج خرد نسل طلایی بالای پنجاه سال ایران است. خداوند حق این نسل را بر ما حلال کند. این نسل نسلی بود که به خرد خرد آموخت.











۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

نسلی که خمینی را به عنوان فرشته و امام پذیرفت نسل خردمندی است؟

نسلی که خمینی را به عنوان فرشته و امام پذیرفت نسل خردمندی است؟

ای جوانان سبز به افراد بالای 50 سال بهای چندانی ندهید

شاید از این سخن برنجید ولی یک واقعیت دردناک است. درصد زیادی از نسل بالای پنجاه سال ایران افراد بی خردی هستند. درصد کمی خردمند. درصدی هم افراد سودجو و فرصت طلب. این نسل آنقدر بی خرد است که خمینی خونخوار را به عنوان فرشته ای به آنها قالب کردند. 8 سال جنگ کثیف را ادامه دادند به خیال واهی زیارت یک قبر. برای مردن خمینی بر سر و سینه خود می زدند. این نسل بی شک نسل بی خردی است. درصد کمی افراد فرصت طلب هم در این نسل بود که با آخوندها هم کاسه شدند. اگر هم امروز دم از آزادی می زنند به فکر منافع خویش هستند نه به فکر آزادی جوانان ایران. می دانم سازگارا پرستان از این سخن بر خواهند آشفت ولی شک نکنید سازگارها و ابراهیم یزدی ها بیش از اینکه به فکر آزادی کشور باشند به فکر به قدرت رسیدن هستند. پس ای جوانان سبز به خرد خود بیش از گفته های افراد بالای پنجاه سال اعتماد کنید

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

رمز پیروزی اتحاد نیست خرد است

از قبل از انتخابات برخی از سبزها انتقاد از موسوی یا کروبی را کاری ناشایست دانسته و دلیل می آورند که این انتقادها اتحاد ما را بر علیه گروه احمدی نژاد و خامنه ای برهم می زند. اینان یک نکته بسیار مهم را فراموش کرده اند: رمز پیروزی اتحاد نیست بلکه خرد است. در روز 12 فرودین 58 ملت ایران همه با هم اتحاد داشتند در بدبیننانه ترین حالت می توانیم ادعا کنیم حداقل 90 درصد به جمهوری اسلامی رای دادند. براستی آیا ما پیروز شدیم؟ خیر. در همان روز ضربه مهلکی به خود و کشور وارد کردیم که هنوز پس از سی سال از آن زندانی که با اتحاد برای خود ساختیم آزاد نشده ایم. اگر در زمان انقلاب حداقل 30 درصد از گروه با سواد جامعه به جای اتحاد پشت سر خمینی خونخوار و پیروی کورکورانه از او خرد داشتند کشور ما اینگونه در قعر چاه خون و خرافات آخوندی گرفتار نمی شد. امروز زمانی است که باید از کسانی که بدلیل جبر کشور نه آزادی اندیشه و انتخاب رهبر، رهبری جنبش را به دست گرفته اند انتقاد کرد. هرگاه سخنی به دور از خرد می زنند بر آنها بانگ زد که چه می گویی؟ آیا بی خردی یا مردم را بی خرد می نداری؟



وقتی میرحسین موسوی از خمینی به عنوان فردی مقدس و با نام حضرت امام یاد می کند باید بر او بانگ زد که ای مرد آیا کسی که می گوید جنگ که کثیف ترین واژه فرهنگ بشری است نعمت است یک اهریمن خونخوار نیست که تو از او به نیکی و با تقدس یاد می کنی؟ آیا کسی که در کتاب تحریر الوسیله باب نکاح مساله 12 شهوترانی با دختر شیرخواررا مجاز می شمرد را می توان انسان نامید؟ چه برسد به اینکه شما مقدسش می خوانید.



پس ای آزادی خواهان ایران به هوش باشید آنچه جامعه ما از آن آسیب دیده اهریمن دروغ است. هر کس سخن ناشایست و خلاف واقعی را گفت از او انتقاد کنید. اگر اهریمن دروغ و ریا از جامعه بیرون نرود با تغییر احمدی نژاد با موسوی هیچ پیشرفتی حاصل نخواهد شد. یادمان باشد هر کس گفت انتقاد اتحاد ما را بر هم می زند بدانید یا بی خرد است یا اراده کرده شیادانه جامعه را به سمتی ببرد که به نفع خودش و گروهش باشد.